جونی بی جونز ۷ – هیولای زیر تخت
مامان و بابا میگویند هیچ هیولایی در کار نیست. پس جای آب دهن هیولا چهجوری روی بالش جونی مانده؟ جونی میترسد بخوابد و هیولا پاهایش را ببیند که از تخت آویزان شده و... وای جونی! نکند هیولا فکر کند انگشتهای قلنبهی پایت سوسیسهای خوشمزهای هستند که باید قورتشان بدهد!
نخستین هیجان های من/آهو کوچولوی ترسو
مجموعه کتابهای مقوایی «نخستین هیجانهای من» شش داستان بامزه و جالب است که کودکان را با احساساتشان آشنا میکند. کتابهای این مجموعه با نامهای
سوسمار کوچولوی خوشحال
آهو کوچولوی ترسو
شیر کوچولوی عصبانی
کرگدن کوچولو خودخواه
پلنگ کوچولوی شیطون
گورخر کوچولوی حسود
کودکان را با شش احساس مختلف آشنا میکند.
این کتابها از مقوای بهداشتیِ با کیفیت و استحکام بالا تهیه شده است و برای گروه سنی صفر تا ۶ سال مناسب است.
قلب و بطری
کتاب قلب و بطری دربارهی دختربچهای است که در بزرگسالی قلبش را در یک بطری میگذارد. او قبلاً دختری بود مثل دخترهای دیگر؛ سرش پر از کنجکاوی درباره شگفتیهای دنیا. به ستارهها و به شگفتیهای دریاها فکر میکرد. و با پیدا کردن هر چیزی خوشحال میشد. او یک روز فکر کرد بهتر است قلبش را جای امنی بگذارد. برای همین آن را در یک بطری گذاشت اما بعد از آن هیچچیز مثل قبل نبود. دیگر ستارهها را از یاد برد. و به دریا توجهی نداشت. دیگر برای شگفتیهای دنیا کنجکاوی نشان نمیداد. اصلاً هیچچیز برایش مهم نبود. ولی دستکم قلبش جای امنی بود. تا اینکه یک روز چشمش به پسربچهای افتاد که هنوز درباره شگفتیهای دنیا کنجکاو بود.
کتاب من مترسکم ولی می ترسم
مگر نمیشود مترسکها ترسو باشند؟ اصلاً کی گفته که همه باید از مترسکها بترسند؟ ما که فکر میکنم هیچکس نمیتواند بگوید که مثلاً همهی مترسکها باید بقیهی موجودات را بترسانند. یا همهی پرندهها کرم بخورند و پرواز کنند. همیشه ممکن است کسی باشد که با بقیهی همنوعان خودش فرق داشته باشد. پس شما هم اگر مترسکی دیدید که بلند بلند میپرید و دنبال دوست میگشت اصلاً تعجب نکنید. روباه قرمز خواندن این کتاب را به بچههای ۴ سال به بالا توصیه میکند. به گمان ما بچههای سه سال اول دبستان هم میتوانند خودشان کتاب را بخوانند.
وبلاگ خون آشام ۱ – طعم خون زیر دندان
چندتا چیزه که بچهها خیلی خیلی دوسش دارن. مثلاً چی؟ مثلاً طنز، مثلاً هیجان و...
برای همین هم هست که بعضی بچهها کتابهای ترسناک دوست دارن. چون خوندنش خیلی هیجان داره. و خوبی این کتابا اینه که هیجان و طنز با هم قاتی شده و همین باعث میشه کتاب اونقدرا ترسناک نباشه و بچههای ده سال به بالا بتونن بخوننشون.
داستان، داستانِ پسریه که تو تولد ۱۳ سالگیش میفهمه که نیمه خون آشامه و زندگیش قراره به زودی عوض بشه. مارگوس بامزهی ما تمام اتفاقهای زندگیش رو تو وبلاگش مینویسه چون اونا رو به هیچکس دیگهای نمیتونه بگه.
اگر دور و برتون بچههای ۱۰ سال به بالایی میشناسین که هیجان دوست دارن پس حتماً این کتابها رو بهشون پیشنهاد بدین.
خرسی و دوستانش/ خرسی چرا میترسی؟
شعرای قشنگ، یه شخصیت خوب و جذاب، تصویرای خوب و جنس سفت و محکم که به راحتی پاره نشه.
این چهارتا تا ویژگی کنار هم میشن یه مجموعه که برای بالای ۱ سال هم مناسبه و بچهها خیلی هم دوسش دارن.
مجموعهی خرسی و دوستانش مناسب بچههای ۱ تا ۴ساله و بسیار هم بین این بچهها طرفدار داره.
تابستان رویایی جولیان
جولیان بیشتر از اینکه از شیر و ببر بترسد از دوچرخه می ترسد، اما چه طور می تواند این موضوع را به صمیمی ترین دوستش، گلوریا، بگوید؟ کسی که بدون دست دوچرخه سواری می کند!
جولیان، پزشک رویاها
تولد پدر است و جولیان همه کاری می کند تا هدیه ای مخصوص برای پدرش تهیه کند؛ چیزی که پدر همیشه در رویایش به آن فکر می کند. اما جولیان چه طور باید بفهمد پدرش به چه فکر می کند؟ و حالا که بالاخره فهمیده، آن قدر شجاع است که آن را به دست بیاورد؟
قصههای دوستی ۱۳ – جوجهها به پارک میروند
این کتاب به تجربهای رایج در دوران کودکی میپردازد و انتخابی عالی است برای بلندخوانی در مهد کودک یا خواندن تکبهتک برای بچهها.
نخستین هیجان های من/کرگدن کوچولوی خودخواه
مجموعه کتابهای مقوایی «نخستین هیجانهای من» شش داستان بامزه و جالب است که کودکان را با احساساتشان آشنا میکند. کتابهای این مجموعه با نامهای
سوسمار کوچولوی خوشحال
آهو کوچولوی ترسو
شیر کوچولوی عصبانی
کرگدن کوچولو خودخواه
پلنگ کوچولوی شیطون
گورخر کوچولوی حسود
کودکان را با شش احساس مختلف آشنا میکند.
این کتابها از مقوای بهداشتیِ با کیفیت و استحکام بالا تهیه شده است و برای گروه سنی صفر تا ۶ سال مناسب است.
سام وو نترسو ۳ – از تاریکی نمی ترسد
مگر تاریکی هم ترس دارد؟ من که یکذره هم از تاریکی نمیترسم. به هیچوجه. هرگز. اما وقتی با بهترین دوستم برنارد به جنگل رفتیم تا چادر بزنیم، فکر کردم بد نیست این چیزها را رعایت کنم: ۱. آتش روشن کنم تا خرسهای هیولا، خفاشهای خونآشام و گرگزامبیها را بترسانم. ۲. تمام شب، بیدار بمانم تا مطمئن شوم نقشهام درست از آب درمیآید.
سام وو نترسو ۲ – از کوسهها نمیترسد
کی گفته من از کوسه میترسم؟ حالا اینکه کوسهی توی آکواریوم یکهو هوس کرد بپرد طرفم و من را بخورد که دیگر تقصیر من نبود. برای همین وقتی قرار شد برای دوستم بروم کنار دریا، فکر کردم بهتر است این دو تا قانون ساده را رعایت کنم: پایم را توی آب نگذارم و در همان خشکی بمانم. راهی برای فراری دادن کوسهها پیدا کنم اینطوری دیگر خیال آدم راحت میشود... مگر نه؟
سام وو نترسو ۱ – از اشباح نمیترسد
کی گفته من از اشباح میترسم؟ من حتی اندازهی سر سوزن از اشباح نمیترسم. ولی رالف، بعد ار آن اتفاق ناجوری که توی مدرسه افتاد، بهم میگوید جوجهی ترسو. برای همین فکر کردم باید نقشهای بریزیم: یک دستیار ترسناک و خشن استخدام کنم. یک بار برای همیشه شاه اشباح را شکست بدهیم. به همین سادگی! نه، ولی انگار به همین سادگیها هم نیست...
بیلی و هیولاهای فسقلی ۲ – هیولاها در مدرسه
هیولاهای فسقلیِ بیلی تصور میکنند رفتن به مدرسه هیجانانگیز است، ولی بیلی نظر دیگری دارد! وقتی بزرگترین و بدجنسترین و بدترترین بچهی جهان همکلاسیاش است، مدرسه هرگز برای او دوستداشتنی نیست! هرچند بیلی نمیتواند جلو هیولاهای دستآموزش را بگیرد و وقتی متوجه میشود که آنها داخل کیف مدرسهاش مخفی شدهاند، خیلی دیر شده است! هیولاها وارد مدرسه میشوند و دردسرهای ریز و درشت میسازند. دردسرهایی که هم به نفع بیلی تمام میشود و هم به ضرر او! چگونه؟ از یک طرف، معلم بیلی بهخاطر پرتاب سیبزمینی یا ریختن لوبیا روی زمین او را توبیخ میکند و از طرف دیگر، خرابکاریهای هیولاها در مدرسه باعث میشود که ترس بیلی از همکلاسیِ قلدرش بریزد.
بیلی و هیولاهای فسقلی ۱ – هیولاها در تاریکی
بیلی از تاریکی میترسد و تصور میکند غولهای ترسناک، هیولاهای خونخوار، زامبیهایی با دندان تیز، هیولاهای سایهای، ارواح اسکلتی یا هیولاهای هشت چشمِ دندان تلهای در شب پنهان شدهاند تا به سراغ او بیایند. یک شب، وقتی او چشمهایش را میبندد صدای آرام جیرجیر میشنود و بیدار میشود. ردپاهای بنفش توی اتاق را دنبال میکند و متوجه یک حملهی غافلگیرانه به ساندویچ پنیرش و بوی بدی میشود که از کشوی جورابهایش میآید. توی کشو چه خبر است؟
هیولاهای ریزهمیزهی تاریکی آنجا مخفی شدهاند که سر و شکل و نامهای خندهداری دارند؛ شیپوری، گامبالو، پشمالو، چسبونکی و کاپیتان دماغی. ملاقات بیلی با هیولاهای تاریکی به جای ترس با خودش شادی و سرگرمی میآورد.