خود دوست داشتنی من
شاید توی زندگی، همه چی اونجوری که دوست داریم باشه نیست، شاید از خیلی چیزا ناراحت و دلخور باشیم، اما قرار هم نیست که خودمون رو توی شرایط بد، وِل کنیم و دست روی دست بذاریم!
توی مدرسه همه «هلن» رو مسخره میکنن. بهش میگن چاقه، یا بو میده. همین باعث شده هلن هیچ دوستی نداشته باشه. البته هیچِ هیچ که نه! اون یه کتاب داره که خیلی دوسش داره. کتاب «جین اِیر»...
اما... یه اتفاق ساده قراره همه چیز رو تغییر بده، یه اتفاق که فکرش رو هم نمیتونی بکنی...
خود دوست داشتنی من
شاید توی زندگی، همه چی اونجوری که دوست داریم باشه نیست، شاید از خیلی چیزا ناراحت و دلخور باشیم، اما قرار هم نیست که خودمون رو توی شرایط بد، وِل کنیم و دست روی دست بذاریم!
توی مدرسه همه «هلن» رو مسخره میکنن. بهش میگن چاقه، یا بو میده. همین باعث شده هلن هیچ دوستی نداشته باشه. البته هیچِ هیچ که نه! اون یه کتاب داره که خیلی دوسش داره. کتاب «جین اِیر»...
اما... یه اتفاق ساده قراره همه چیز رو تغییر بده، یه اتفاق که فکرش رو هم نمیتونی بکنی...
آمبربراون ۱۱ – اسباب کشی میکند
من، آمبر براون، حسابی بههم ریختهام در سن نُه سال و نُهماهگی فهمیدهام که همه چیز تغییر میکند؛ چه بخواهم و چه نخواهم. نمیخواهم زندگیام زیر و رو شود، اما مامان و بابا از هم جدا شدهاند . نمیخواهم دوست صمیمیام از من جدا شود، اما جاستین از شهر ما رفتهاست. تغییرهای بزرگ گاهی خوباند اما گاهی هم دردهای بزرگی با خودشان به همراه میآورند.
آمبربراون ۱۰ – خیلی خوشحال است
آمبر براون به خاطر ازدواج مامانش با مکس خیلی هیجانزده است. جاستین، بهترین دوستش هم برای شرکت در مراسم سفر کرده و به شهر او آمده است. حالا مهمترین کار سخنرانی آمبر در عروسی و خرید لباسی معرکه است؛ اما انگار نزدیک است گفتوگوی مامان و مکس به خاطر هزینهها به دعوا بکشد.
آمبربراون ۹ – از حسودی کبود میشود
همهاش تقصیر پدر و مادر آمبر براون است. انگار هیچکدام حواسشان به آمبر نیست. مامان بدون آمبر برای دیدن خاله پام به کالیفرنیا میرود و باز بدون آمبر در دیسنیلند خوش میگذراند. پدر هم وقتی قرار است با او باشد یادش میرود و با غریبهها قرار میگذارد. آمبر دارد از ناراحتی میترکد!
آمبربراون ۸ – من آمبر براون
پدر آمبر براون برگشته و این یعنی: چند روز پیش مامان و چند روز پیش پدر و دعواهای بیشتر. کدام بخش آمبر مال مامان و کدام قسمتش مال باباست؟ یعنی او دیگر هیچ وقت مال خودش نیست؟ آمبر میخواهد گوشهایش را سوراخ کند، مامان اجازه نمیدهد و پدر هم چیزی از ماجرا نمیداند.
آمبربراون ۷ – احساس آبی دارد
چه تصمیم سختی! آمبر براون باید بین گذراندن تعطیلات با مامان و نامزد او و یا رفتن با پدر به نیویورک یکی را انتخاب کند. اما او نمیخواهد انتخاب کند. با این همه، پدر و مامان اصرار دارند که تصمیمگیری به عهدهی او باشد. و همه چیز وقتی به هم میریزد که کلی گرین، شاگرد جدید پا به کلاس آنها میگذارد.
آمبربراون ۶ – از عصبانیت قرمز میشود
از وقتی مامان و مکس نامزد شدهاند، فکرهای عجیب و غریبی به سر آمبر براون میزند. همه چیز دارد تغییر میکند. قرار است پدر برگردد پیش آنها و از آمبر هم خواسته که با او زندگی کند. حالا هر بار که پدر و مامان تلفنی با هم حرف میزنند دعوایشان میشود و آمبر نمیداند چهکار کند؟
آمبربراون ۵ – همیشه آمبر براون
خدایا! کاری کن عکسم خوب بشود... عکسهای آمبر براون در مدرسه همیشه کفر او را در میآورند، چون شبیه او نیستند! از آن بدتر این که نمیداند عکسش را به کی بدهد... به مامان یا بابا؟ پدربزرگ یا مادربزرگ؟ نه، نه، به جاستین... اما خاله پام چطور؟ عکسهای مدرسه درست مثل زندگی، بعضی وقتها آنطور که میخواهی از آب در نمیآیند!
آمبربراون ۴ – امتیاز بیشتری میخواهد
چهطور جرات میکند به او بگوید: عزیزم؟! آمبربراون توی بد دردسری افتاد! اوضاع بدجوری به هم ریخته و همهچیز هی بد و بدتر میشود. بدتر از همه اینکه مامانش قرار است با مکس ازدواج کند! آیا آمبر میتواند کاری کند که همهچیز دوباره مثل قبل روبهراه شود؟
آمبربراون ۳ – به کلاس چهارم میرود
همهاش تقصیر پدر و مادر آمبر براون است. انگار هیچکدام حواسشان به آمبر نیست. مامان بدون آمبر برای دیدن خاله پام به کالیفرنیا میرود و باز بدون آمبر در دیسنیلند خوش میگذراند. پدر هم وقتی قرار است با او باشد، یادش میرود و با غریبهها قرار میگذارد. آمبر دارد از ناراحتی میترکد!
آمبربراون ۲ – آبله مرغان خوردنی نیست
حدس بزن دیگر چه اتفاقی افتاد؟ بالاخره تابستان آمد و حالا قرار است آمبر براون با خاله پام به لندن برود و بعد هم برای دیدن پدرش به پاریس. اما وقتی که با یک عالمه هیجان به لندن میرسد، یک دفعه همهی تنش به خارش میافتد... و میفهمد که آبلهمرغان گرفته! یعنی همهی تعطیلاتش خراب شده؟ و حالا که نمیتواند به پاریس برود، چهطور پدرش را مجبور کند که دوباره برگردد و با مامان آشتی کند؟