داستان بی پایان
داستان بیپایان را میشائیل اِنده در سال ۱۹۷۹نوشت، رمانی که تا سه سال پرفروشترین کتاب آلمان بود و به زبانهای
لئون نارنجی
لئون یک آفتابپرست نارنجیرنگ است که برخلاف بقیهی آفتابپرستها، نمیتواند همرنگ محیط شود! برای همین خیلی ناراحت است. او حتی شبها هم نورانی است و نمیگذارد باقی آفتابپرستها بخوابند.
کتابخانه نیمه شب
نورا احساس می کند بی مصرف و بی فایده است. با تک تک سلول هایش درک کرده که هیچ تأثیر مثبتی بر زندگی اطرافیانش ندارد. برادرش جواب تلفنش را نمی دهد، پدر و مادرش مرده اند. دوست صمیمی اش مهاجرت کرده! حالش اصلاً خوب نیست و می خواهد خودش را از این زندگی خلاص کند؛ اما خبر ندارد که میان مرگ و زندگی کتابخانه ای است و در آن کتابخانه بی نهایت کتاب هست و هر کتاب یک زندگی است.