همان شنبه، چند ساعت بعد، در خانهای در مرکز شهر؛ کتی والش داشت با دقت انگشتهای شست بهترین دوستش، امی فیتزجرالد، را با لاک ناخن سفید براقی، لاک میزد. کتی آنها را فوت کرد تا کمی خشک شوند و بعد نقطهٔ زردرنگ بزرگی وسط هر کدام از ناخنها گذاشت. حالا شد؛ یک ناخنآرایی آفتابی!
«آهان! صبحونه. عاشقشم.»
این صدای امی بود که بالاخره چشمهایش را باز کرد. با ذوق و شوق به شستهای تخممرغیاش نگاه کرد و گفت: «حالا وقتشه بقیهٔ ناخنهام رو شبیه بیکن کنی.» کتی میخواست ناخنها را با رنگ بژ تزئین کند تا شبیه نان تُست شوند اما بیکن طرح جذابتری به نظر میرسید. ایدههای امی برای ناخنآرایی همیشه محشر بود!
کتی لبخندی زد و از میان مجموعهٔ پنجاهرنگی امی، سه رنگ از طیف قهوهای و بژ انتخاب کرد تا طرحهای بیکن موردعلاقهٔ امی را روی ناخنهایش بکشد. وقتی کار کتی تمام شد، امی ناخنهایش را فوت کرد تا بیکنها خشک شوند. در همان لحظه کتی داشت به صبحانهٔ فردا که قرار بود در خانهٔ خانوادهٔ فیتزجرالد بخورند، فکر میکرد؛ آخرین صبحانه برای مدتی طولانی. چون امی و خانوادهاش داشتند از شهر وستبروک ایالت کانکتیکات به ایالت کالیفرنیا نقلمکان میکردند.
کتی گفت: «سعی کن تا ماه اُکتبر ناخنهات رو صحیح و سالم نگه داری. اگه تا جشن برداشت محصول که دوباره برمیگردی همین جا سالم بمونن که عالیه. تو هم هرچی روی ناخنهای من بکشی تا اون موقع سالم نگهش میدارم، تا جشن برداشت. باورت میشه که امسال با هفتهٔ تولدم همزمان شده؟ اونوقت روی ناخنهامون طرحهای جدید میکشیم.»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.