ماجراهای کارلسون پشت بومی ۱ – حقه بازی های کارلسون
ماجراهای دوستی اریک خجالتی و کارلسون شیطان و شلوغ. کارلسون توی چند دقیقه تمام شهر را به هم میریزد، بلندترین برج کوفتهقلقلی دنیا را میسازد، سارقان بزرگ را دستگیر میکند و هیجانانگیزترین شعبدهبازی دنیا را راه میاندازد.
ناشر | |
---|---|
نویسنده | |
تصویرگر | |
مترجم | |
گروه/رده سنی | |
نوع کتاب | |
موضوع |
280,000 تومان
2 در انبار
محصولات مشابه
فیلسوف کوچک ۱- شاید سیب باشد
برای توضیح این کتابها اول باید این متن پشت جلدشون رو بخونید:
کودکان بهتر از آدمبزرگها دنیای اطرافشان را میبینند و بیشتر سوال میپرسند و از این جهت فیلسوفهایی کوچکاند. مجموعه کتابهای فیلسوف کوچک به دنبال تقویت این روحیهی پرسشگری و رشد تفکر خلاق در کودکان به کمک داستان است.
کودکی که بهتر میبیند و بیشتر میپرسد، برای چالشهای دنیای آینده راهحلهای متفاوت و خلاقانه پیدا میکند.
از ما هم اگر بخواین بشنوین باید بهتون بگیم که خیلی خیلی مهمه که بچهها ذهن پرسشگر داشته باشن و قبل از پذیرفتن هر چیز خوب در موردش فکر کنن.
مجموعهی فیلسوف کوچک نوشتهی نویسندهی کاردرست شینسوکه یکی از بهترینها برای تربیت ذهن پرسشگره.
پس اگر بچهی بزرگتر از 5 سال دارید حتما این کتابها رو براش تهیه کنید.
خانواده ی وندربیکر ۱ – ساکنین خیابان ۱۴۱
۵ فرزند خانوادهی وندربیکر در یک کار خیلی خوبند. آن هم نقشه کشیدن است. برای همین وقتی صاحبخانهی بدجنسشان نزدیک کریسمس تصمیم میگیرد قراردادش را با آنها تمدید نکند یا وقتی برای همسایهی دوستداشتنی طبقهی بالا فاجعهای رخ میدهد کلی کار از دستشان برمیآید. حالا گیریم که هر نقشهای که با خوشنیتی میکشند خندهدار و افتضاح از آب درآید.
عملیات ایگوانا ۳ – زندگی بی فرمون
ترمزدستی و چراغراهنما اسم دو تا وسیله توی ماشین نیستند، آنها دو تا دوست هستند که قرار است به کمک هم مأموریت بزرگی را انجام بدهند؛ گرفتن ارث و میراث بابابزرگ پولدار از یک بزمجه!
خانم گلابی در را باز کرد و ما را فرستاد تو. اتاق زیاد شبیه اتاق شکنجه نبود. برعکس، خیلی هم قشنگ بود. سر درنمیآوردم نقشهی برادرزادهی دکتر اکبر خبری چه میتوانست باشد. در را که بست، با هیجان گفت: «نظرتون چیه بریم روی تخت بپربپر کنیم؟»
به تشک تخت اشاره کرد: «این تشک فنری میتونه شما رو تا سقف بندازه بالا! یالا بیایید امتحان کنید!»
چی؟ دقیقاً از ما چه میخواست؟ یعنی یک سیستم دستگیری توی سقف کار گذاشته بود که قرار بود وقتی بپریم بالا، دستگیرمان کند؟
خانم گلابی تندتند جیبهایش را گشت و دوباره گفت: «زود باشید تنبلها! دلتون بازی نمیخواد؟»
نع! من که در آن موقعیت دلم بازی نمیخواست. ناسلامتی من جاسوس بودم!
تیلی و تانک
تیلی خانم فکر میکند فیل دیگری دیده. یعنی او یک دوست جدید است؟ آقا تانکه فکر میکند تانک دیگری دیده است. یعنی او دشمن است؟ وقتی آنها همدیگر را میبینند، چه اتفاقی میافتد؟
با سر بریم توی کتاب ۳ – جانوران ته آب
آیا دلت میخواهد در کتاب جانوران ته آب شنا کنی و با جانوران ریز و درشت آشنا شوی؟ حالا دوست داری توی حوض شنا کنی یا توی اقیانوس؟ از هشتپا بیشتر خوشت میآید یا عروس دریایی؟
عروس دریایی شده قصهگو، اسب ماهی داره گوش میده به او
حالا کتاب را باز کن. سرت را تو دایرهی وسطش ببر و صفحهها را یکی یکی ورق بزن. میتوانی خودت را توی آیینه هم ببینی. خیلی بامزه شدهای. مگر نه؟
پس شکلک در بیار. شعر بخوان. بخند و بازی کن.
کتاب باکستر
باکستر عاشق کتاب است. انقدر زیاد که دوست داشت خودش توی کتابی باشد!
برای همین وقتی میبیند که جایی دارند برای شخصیت اول کتاب کسی را انتخاب میکنند داوطلب میشود.
اما چه چیز او خاصی است که او رو شخصیت اصلی کتاب کند؟
اصلاً برای اینکه شخصیت اصلی کتابی باشیم باید چه جور چیزی باشیم؟
و درست وقتی باکستر ناامید میشود میفهمد که اصلاً خودش کتاب خودش را دارد و شخصیت اصلی آن است.
و خب همانطور که میبینید این داستان تکراری زندگی همهی ماست.
همهی ما دوست داریم نقش اصلی باشیم و شاید هنوز کشف نکردهایم که نقش اول زندگی خود خودمان هستیم.
مفهومی ساده که خیلی وقتها فراموش میکنیم.
روباه قرمز خواندن این کتاب را به همهی ۳ سال به بالاها پیشنهاد میدهد.
بچه ی همه
روزی در یک جنگل بزرگ چیز گردی پیدا شد و بعد یک دفعه صدا کر دو شکست. ترق.!!!! و یک جوجه دهن باز کرد.
هری کله چکشی ۱ – مدرسه کوسه
هری کلهچکشی از خاندان کوسههای سرچکشیِ دریاهای عمیق است؛ البته که هری ترجیـح میدهد یک کوسهی سفید بزرگ یا کوسهببر یا هر چیز دیگری باشد بهجز خودِ کلهچکشیاش!
مانگا ۱ Jujutsu Kaisen
نبرد جادویی یک مجموعه مانگای ژاپنی است که توسط گگه آکوتامی نوشته و تصویر شده است. داستان درباره ی یک دانش آموز دبیرستانی به نام یوجی ایتادوری است که به یک سازمان مخفی جادوگران جوجوتسو می پیوندد تا به نفرین قدرتمندی به نام ریومن سوکونا پایان دهد. ...
چرا دعوا می کنی ؟
یک روز گرم تابستان بود. نارنجی و دوستش گوش سیاه، کنار جویبار بازی می کردند. گوش سیاه گفت: «بیا جلوی آب سد بسازیم.» نارنجی گفت: «من که بلد نیستم.» گوش سیاه گفت: «ولی من بلدم.» نارنجی گفت: «باشه تو سد بساز، من قایق می سازم.» این گفت و گو می توانست شروع یک ماجرای شاد و بانشاط باشد. اما این طور نشد، نارنجی و گوش سیاه با هم دعوایشان شد. آن ها قهر کردند و ...می پرسید چرا؟ خودتان داستان را بخوانید تا بدانید آن ها چرا با هم قهر کردند و دست آخر کارشان به کجا کشید.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.