داستان های زیر آب – هشت پای گیگیلی
هشت پای گیگیلی، هشت بازوی چرخان و پیچ وا پیچ دارد و عاشق این است که بقیه را قلقلک بدهد. یک روز صدف دریایی را قلقلک کوچولوموچولویی می دهد، صدف از جا می پرد و مروارید عزیزش گم می شود. ای وای! حالا هشت پای گیگیلی میتواند مروارید را پیدا کند؟
عشق شبیه درخت است – کودکان و مفهوم علاقه به دیگران
عشق چیز ارزشمندی است و مانند یک موجود زنده رشد میکند؛ درست مثل درختها... درختی جادویی که میشود از آن بالا رفت، روی شاخههای بزرگش لم داد و با خیال راحت از دنیا لذت برد.عشق شکلها و اندازههای جورواجوری دارد. عشق مانند درخت، هر روز بزرگ و بزرگتر میشود...
خانواده ی جورواجور ۲ – بابای خوش مزه
بعضی باباها راه رفتن یادت میدهند؛ بعضی باباها اسکیتسواری.
باباها جورواجورند. هرکدام یک کارهایی بلدند و یکجور کمکت میکنند. اما همهی باباها دوست دارند که وقتی خوابیدی تماشایت کنند و از تو میخواهند خودت باشی.
خانوادهی جورواجور ۵ – دوست خوشمزه
بهترین دوست وقتی مریضی به دیدنت میآید، حتی اگر مریضی را به او هم بدهی.
خانواده جورواجور ۶ – خانواده خوش مزه
بعضی خانوادهها کنار هم زندگی میکنند؛ بعضی خانوادهها دور از هم.
زندگی شبیه باد است – کودکان و مفهوم زندگی
زندگی شبیه باد است. وقتی باد نمیوزد، همه چیز آرام میگیرد. از چرخیدن و تاب خوردن و اوج گرفتن خبری نیست. اما راستی باد کجا میرود؟ زندگی چطور؟ وقتی دیگر توی بدنمان نیست، کجا میرود؟
داستان های فیلی و فیگی ۰۵ – غافلگیربازی!
فیلی و فیگی تصمیم میگیرند همدیگر را غافلگیر کنند، ولی اصلاً نمیدانند چهجوری باید اینکار را بکنند؟
سوفی و کدو حلوایی در مدرسه
اولین روز مدرسه است و سوفی بهجز دو تا کدو حلوایی که با خود به مدرسه برده، هیچ دوست دیگری ندارد. همهی بچهها کنجکاو شدهاند و از سوفی دربارهی کدو حلواییاش سؤال میکنند. اِستیون همکلاسی سوفی، میخواهد با او دوست شود، اما سوفی میگوید من دوستهای خودم را دارم و به دوست تازه نیازی ندارم. ولی سوفی این را هم میدانست که دوستهای بامزهاش نمیتوانند مدت زیادی دوستش بمانند و نرم میشوند و صورتشان لکه لکه میشود…
مغز شبیه باغ است – کودکان و آشنایی با ذهن آگاهی
مغز ما شبیه باغی شگفتانگیز است. باغها کلی مسیر و جادهی جورواجور دارند که هر کدام به جایی متفاوت ختم میشود؛ زمینهای بزرگ و خالی برای بازی کردن یا شناختن موضوعات جدید. هر باغ بخشهایی دارد که میشود داخلش گیاه کاشت یا چیزهایی ماندگار خلق کرد. باغها جای خیلی خوبی برای رشد کردن و یاد گرفتن هستند.
دنیای دوست داشتنی من – کتاب زمین
من از زمین مراقبت میکنم؛ چون میدانم که میتوانم هر روز کارهای کوچکی انجام بدهم تا تغییرهای بزرگی ایجاد کنم. این کتاب به میآموزد: همهی ما میتوانیم کاری کنیم که حال زمین خوب باشد. اگر ما از او مراقبت کنیم، او هم از ما مراقبت میکند!
دنیای دوستداشتنی من – کتاب مادربزرگها
همهی مادربزرگها دوست دارند شما را یک عالمه ببوسند! این کتاب را ورق بزنید و دربارهی مادربزرگها بخوانید!
سوفی و کدو حلوایی
سوفی و کدو حلوایی، مجموعهی شیرین و سادهای است که پیامهای تأثیرگذار و باارزشی دارد. شخصیت سوفی بامزه و دوستداشتنی است و کارها و رفتارهایش مثل خیلی از کودکان ماست.
خانوادهی جورواجور – مامانبزرگ خوشمزه
بعضی مامانبزرگها یک عالمه گربه دارند؛ بعضی یک عالمه کیف.
خشم شبیه سپر است – کودکان و شناخت هیجانها
خشم، احساسی شدید و پرقدرت است. خشم به ما کلی انرژی میدهد و وقتهایی که مشکلی پیش میآید یا چیزی درست کار نمیکند، باخبرمان میکند. بدنمان با خشمگین شدن، از ما محافظت میکند و هوایمان را دارد. خشم یکجورهایی شبیه سپر است.
زمین بازی شبیه جنگل است – کودکان و همزیستی با دیگران
زمین بازی یکجورهایی شبیه جنگل است. وقتی حیوانات زیادی یک جا دور هم جمع میشوند، همه چیز رنگوبویی هیجانانگیز و پرماجرا پیدا میکند. زمین بازی یادمان میدهد که چطور خودمان باشیم و با دیگران کنار بیاییم...
نگرانی شبیه ابر است – کودکان و شناخت احساسات
بعضی روزها آنقدر خوبند که دوست داریم برای همیشه جایی نگهشان داریم. اما بعضی روزهای دیگر، حتی دوست نداریم از رختخواب بلند شویم. نگرانی شبیه ابر است؛ ابری سیاه که آسمان روزمان را تیرهوتار میکند. کنار گذاشتن نگرانیها، سختترین روزها را هم کمی آفتابیتر میکند...