کیتی دختر آتش پاره ۹/ ولی چرا من
چرا من را با خودشان نمی برند؟!
چرا مامان و بابا یادشان رفته که من هم هستم؟!
چرا من توی مسابقه برنده نشدم؟!
بعضی وقت ها کیتی واقعا احساس می کند که هیچ کس به او توجه ندارد. خیال می کند که خیلی بدشانس است. اما آیا واقعا این طور است؟
کیتی دختر آتش پاره ۶/ من از خیلی چیزها سر در می آورم
کیتی میخواهد به بزرگترها نشان بدهد که بزرگ شده و از خیلی چیزها سر در میآورد. حتی میخواهد با یکی دو چشمه از شیرینکاریهایش آنها را انگشت به دهان کند
کیتی دختر آتش پاره ۵/ آخه چرا نه
چرا آدمبزرگها اِنقدر بدقلقاند و در جواب هر درخواستی «نه» میگویند؟ این سؤالی است که فکر کیتی را به خودش مشغول کرده و جواب آن را پیدا نمیکند. بل مونی در کتاب کیتی دختر آتش پاره 5: آخه چرا نه؟ داستان تازهای را از شیطنتها و سؤالهای همیشگی کیتی برایتان تعریف میکند.
کیتی دختر آتش پاره ۱۲/ خب که چی
درس و مشق مدرسه به چه درد می خورد؟ سر ساعت از خواب بیدار بشوم که چی؟ ولش کن، کی به کیه! بعضی وقت ها انگار هیچ چیز برای کیتی مهم نیست. بعضی وقت ها هم طوری نشان می دهد که مثلا به هیچ چیز اهمیت نمی دهد. اما راستش خیلی چیزها برایش مهم است. مثلا خیلی دوست دارد که دوست هایش را خوشحال کند