جودی دمدمی ۹ – جودی و تابستان پرماجرا
بابا و مامان به سفر میروند و جودی و استینک را به عمه اُپال میسپارند. حالا این به کنار، دو تا از رفیقهای جودی هم میخواهند تعطیلات را به جای دیگری بروند.
جودی از تابستان کسلکنندهای که در پیش دارد، شاکی است؛ اما اتفاقهایی میافتند که او به خواب هم نمیدید!
آنتون شعبده بازی می کند
آنتون شعبدهبازی میکند! از اون کتابهای بامزهایه که میتونید کلی باهاش بخندید. آنتون فکر میکنه شعبدهبازی بلده، و میتونه همه چیز رو غیب کنه! اینکه میتونه یا نه؟ و اینکه اگر کسی رو غیب کنه میتونه دوباره برش گردونه یا نه؟ چیزیه که باید با خودن کتاب خودتون ازش سر دربیارید.
روباه قرمز خوندن این کتاب جذاب رو به همهی ۳ سال به بالاهای عزیزِ دلش به شدت پیشنهاد میده. امیدواریم که بخونیدش و بلند بلند بخندید.
لوتا پیترمن (۱) گوش تا گوش خرگوش
مجموعهی لوتا پیترمن، دختر پردردسر
اسم من لوتا است، ده ساله و خیلی طبیعی. از پدر، مادر و برادرهایم که خیلی طبیعیترم. به خاطر همین اصلا نمیفهمم دلیل این اتفاقهای عجیبوغریب اخیر چیست. مثلا همین که سر کلاس آن جملههای خجالتآور روی تخته نوشته شد، یا اینکه غذای موردعلاقهام یک دفعه مزهی کلم بروکسل گرفت.
و آیا این اتفاقها به فلوت هندیای که مامان بهم کادو داده ربط دارد؟ تازه من اصلاً برای این داستانها وقت ندارم چون باید حیوان خانگی موردعلاقهام را پیدا کنم و برایش حسابی نقشه کشیدهام. البته اگر این فلوت فلانفلانشده بگذارد!
دوتا خفن ۴ آخرین خنده دو تا خفن
قبول دارید یکی از قشنگترین لحظههای زندگی وقتیه که انتظار به سر میآد؟ مخصوصا وقتی این دلتنگی و انتظار برای منتشرشدن کتاب مورد علاقهت باشه.
بالاخره آخرین جلد مجموعهی دوتا خفن با عنوان «آخرین خندهی دوتا خفن» منتشر شد. خودتون هم میدونید که این مجموعه یکی از باحالترین، خندهدارترین و خفنترین مجموعههاییه که نه فقط نوجوونها، بلکه حتی بزرگترها هم از خوندنش کیف میکنند و با خرابکاریها و شیطنتهاشون از ته دل میخندند!
تو آخرین جلد این مجموعه مدرسه تعطیل شده و مایلز و نایلز رفتهاند تو مخفیگاهِ جنگلی که پر از کتاب و سرگرمی و بازیه. یه حقهای میبندن و پرچم گروهان پاپا رو کِش میرن که فرماندهش جاش بارکینه. جاش قلدر قسم میخوره پرچمش رو پس بگیره. اینجوریه که یه دعوا به پا میشه. دعوا که چه عرض کنیم، یه نبرد! ولی از اونجا که فقط حقهبازها میدونن نبرد رو کجا باید تموم کرد، این جاشه که خودش رو خراب میکنه. دیگه باید خودتون جلد چهار رو بخونید تا بدونید «حقهبازی مال پرزورها نیست!» و «ظرافت هنر خیلی واسه انگشتهای زمخت این نکبت زیاده!» یعنی چی.
دوتا خفن ۳ تابستان خود را چگونه گذراندند؟
مدرسه تعطیل شده و مایلز و نایلز رفتهن تو مخفیگاه جنگلی که پر از کتاب و سرگرمی و بازیه. اونا یه حقهای میبندن و پرچم گروهان پاپا رو که فرماندهش جاش بارکینه کِش میرن. جاش قلدر قسم میخوره پرچمش رو پس بگیره و بینشون نبردی در میگیره. ولی از اونجا که فقط حقهبازها میدونن که نبرد رو کجا باید تموم کرد، این جاشه که خودش رو خراب و مضحکه میکنه. بخونین تا بدونین «حقهبازی مال پرزورها نیست!» و «ظرافت هنر خیلی واسه انگشتهای زمخت این نکبت زیاده!» یعنی چی.
آنتون و برگ ها
آنتون و برگها از اون کتابهای بامزهایه که میتونید کلی باهاش بخندید. روباه قرمز خوندن این کتاب جذاب رو به همهی ۳ سال به بالاهای عزیزِ دلش به شدت پیشنهاد میده. امیدواریم که بخونیدش و بلند بلند بخندید.
احمق بانمک ۲/ موزه ی گربه ها
اینجا هم خیلی میخندید و هم خیلی حرص میخورید. برادرهای آنژل او را احمق بانمک صدا میکنند و او هم هر بار با کمک دروهمسایه و دو دوست عزیزش کلوئه و کوین حسابشان را میرسد. ضمناً آنژل عاشق لباس صورتی، آبنبات، ماست لیمویی و مَشویو عروسک شیرش است و از دوستی با کوین لذت میبرد، البته اگر برادرهای وحشیاش بگذارند...!
احمق بانمک ۳/ بالنی با دو بلیت اضافه
اینجا هم خیلی میخندید و هم خیلی حرص میخورید. برادرهای آنژل او را احمق بانمک صدا میکنند و او هم هر بار با کمک دروهمسایه و دو دوست عزیزش، کلوئه و کوین، حسابشان را میرسد. در ضمن آنژل عاشق لباس صورتی، آبنبات، ماست لیمویی و مَشویو، عروسک شیرش، است و از دوستی با کوین لذت میبرد، البته اگر برادرهای وحشیاش بگذارند!
استینک ۸ – و قورباغهای عجیب و غریب
شاید استینک خیلی وروجک باشد ولی توی کلاس شنا مثل یک بچه قورباغهی بیدستوپاست. روزی از نزدیک با یک قورباغهی جهش یافتهی عجیب و غریب روبهرو میشود و یکدفعه حسی قورباغهای در او گل میکند! کشمشهایی میخورد که شکل مگساند و بعد هم با کِرمها بازی میکند. حالا باید دید آیا استینک میتواند به پسر قورباغهای معرکه تبدیل شود؟
خود خودم ، کلاریس بین
وقتی در مدرسه اتفاق های مرموز می افتد تمرکز داشتن آسان نیست. کلاریس بین فکر می کند شبیه قهرمان کتاب محبوبش است؛ رابی ردفورت، یک دختر مدرسه ای کارآگاه. او و دوست صمیمی اش، تصمیم می گیرند برای پروژه ی کلاسی روی کتاب های رابی ردفورت کار کنند، اما ناگهان بتی ناپدید می شود. آیا هم گروهی جدیدش همه چیز را خراب می کند؟ آیا بتی برمی گردد؟ آیا کلاریس بین جایزه ی پروژه ی کتاب را می برد؟
دوتا خفن ۴ آخرین خنده دو تا خفن
قبول دارید یکی از قشنگترین لحظههای زندگی وقتیه که انتظار به سر میآد؟ مخصوصا وقتی این دلتنگی و انتظار برای منتشرشدن کتاب مورد علاقهت باشه.
بالاخره آخرین جلد مجموعهی دوتا خفن با عنوان «آخرین خندهی دوتا خفن» منتشر شد. خودتون هم میدونید که این مجموعه یکی از باحالترین، خندهدارترین و خفنترین مجموعههاییه که نه فقط نوجوونها، بلکه حتی بزرگترها هم از خوندنش کیف میکنند و با خرابکاریها و شیطنتهاشون از ته دل میخندند!
تو آخرین جلد این مجموعه مدرسه تعطیل شده و مایلز و نایلز رفتهاند تو مخفیگاهِ جنگلی که پر از کتاب و سرگرمی و بازیه. یه حقهای میبندن و پرچم گروهان پاپا رو کِش میرن که فرماندهش جاش بارکینه. جاش قلدر قسم میخوره پرچمش رو پس بگیره. اینجوریه که یه دعوا به پا میشه. دعوا که چه عرض کنیم، یه نبرد! ولی از اونجا که فقط حقهبازها میدونن نبرد رو کجا باید تموم کرد، این جاشه که خودش رو خراب میکنه. دیگه باید خودتون جلد چهار رو بخونید تا بدونید «حقهبازی مال پرزورها نیست!» و «ظرافت هنر خیلی واسه انگشتهای زمخت این نکبت زیاده!» یعنی چی.
دوتا خفن ۳ تابستان خود را چگونه گذراندند؟
مدرسه تعطیل شده و مایلز و نایلز رفتهن تو مخفیگاه جنگلی که پر از کتاب و سرگرمی و بازیه. اونا یه حقهای میبندن و پرچم گروهان پاپا رو که فرماندهش جاش بارکینه کِش میرن. جاش قلدر قسم میخوره پرچمش رو پس بگیره و بینشون نبردی در میگیره. ولی از اونجا که فقط حقهبازها میدونن که نبرد رو کجا باید تموم کرد، این جاشه که خودش رو خراب و مضحکه میکنه. بخونین تا بدونین «حقهبازی مال پرزورها نیست!» و «ظرافت هنر خیلی واسه انگشتهای زمخت این نکبت زیاده!» یعنی چی.
دوتا خفن ۲ خفن تر می شوند
"مایلز" و "نایلز" دو تا خفن معروف، حالا دیگه باهم یه تیم شدن و با خرابکاریها و شیطونیهاشون مدرسهی "یانی ولی" رو بردن رو هوا . در حدی که باعث شدن مدیر "بارکین" بیچاره از مدرسه اخراج بشه و حالا یه مدیر جدید داره میاد؛ یه اخموی لاغر نچسب که حقهها رو خوب بو میکشه و هیچی از زیر دستش در نمیره. دو تا خفن فکر اینجاشو نکرده بودن یعنی دیگه روزای عشق و حال و لباس راحتی و درس نخوندن تعطیل. حقه ها بمونن خاک بخورن؟ هه هه عمرن.یه عالمه نقشههای دست اول واسه شکست دادنِ مدیر جدید تو راهه، شایدم یه همتیمیِ خفن جدید، فقط مواظب باشین از خنده دل درد نگیرین.
دوتا خفن ۱
«مایلز مورفی» بین دوستاش خییییلی معروفه. میدونی به چی؟ به اینکه خفنترین و حقهبازترین بچهی مدرسهست.حالا هم که داره میره به مدرسهی جدیدش توی شهرِ کسلکنندهی «یانی ولی»، خیالش راحته که بازم میتونه سردستهی همهی خفنا باشه ...
اما ... صبر کنید.انگار توی این مدرسهی جدید، یکی دیگه هست که سردستهی خفناست و کارشم خیلی درسته.
فکرشو بکن.دو تا خفن بخورن به پُست هم و بخوان به همدیگه ثابت کنن کی خفنتره. چه اتفاقا و ماجراهای بامزهای این وسط پیش بیاد و ما رو حسابی بخندونه.
دری فانتاسماگوری
همه «دُری»کوچولو رو صدا میکنن وروجک،از بس که شیطونه اون همه ش درباره ی دوستای هیولاییش حرف میزنه:«مواظب باش روی هیولای توالت نشینی. فرار کنید هیولای جاروبرقی اومد. وای یه هیولا توی زیرشلواریته»هیچکی دوستای دُری رو نمیبینه، اما این اصلن مهم نیست.چون یکی از همین هیولاها به اسم «مری» بهترین دوست دُریه و همممه جا کنارشه اُه موظب خودتون باشین که دری و مری دارن میان.این دو تا وروجک یه شیطونیهایی میکنن که عمرن فکرش رو هم نمیتونین بکنین.
خوشبختانه شیر
مامان برای ارائه مقالهاش دربارهی مارمولکها به یک کنفرانس میرود و قرار میشود تا برگشتن او بابا از خانه و بچهها مواظبت کند. مسئولیت خانه و زندگی و بچهها که دست باباها میافتد معمولاً خرابکاری پیش میآید به خصوص اگر بابای خانه سر به هوا هم باشد. ولی به بچهها که خیلی خوش میگذرد. این بار خریدن یک بطری شیر از مغازهی سر خیابان داستانی هیجانانگیز دارد.