کتابخانه نیمه شب
نورا احساس می کند بی مصرف و بی فایده است. با تک تک سلول هایش درک کرده که هیچ تأثیر مثبتی بر زندگی اطرافیانش ندارد. برادرش جواب تلفنش را نمی دهد، پدر و مادرش مرده اند. دوست صمیمی اش مهاجرت کرده! حالش اصلاً خوب نیست و می خواهد خودش را از این زندگی خلاص کند؛ اما خبر ندارد که میان مرگ و زندگی کتابخانه ای است و در آن کتابخانه بی نهایت کتاب هست و هر کتاب یک زندگی است.
کتابی که آرزو میکنید والدینتان خوانده بودند
این کتاب دربارهی نحوهی ارتباط با فرزندانمان است: این که چیزی مانع ارتباط خوب میشود و چه چیزی میتوان آن را بهتر کند؟ این که خود ما چگونه پرورش یافتهایم و این چگونگی بر چطور بر فرزندپروری ما و اشتباهاتی که مرتکب میشویم تاثیر میگذارد. به ویژه اشتباهاتی که هرگز نمیخواستهایم انجام دهیم و این که در این باره باید چه کار کنیم.