اوف خرابکار ۳ – به دنبال گنج میگردد
نترس! گنجها معمولا جاهای تاریک پنهان میشوند عمه اولریکه قرار است به دیدن خانواده لیو بیاید! اما انگار این بدبختی کافی نیست، چون قرار شده اوف را هم به اتاقک زیر شیروانی تبعید کنند. اوف تصمیم میگیرد هرچه سریعتر عمه خانم بیاعصاب را بفرستد پیکارش. اما حالا که عمه خانم یواشکی دنبال گنج میگردد، بهترین کار این است که اوف و لیو از او جلو بزنند و گنج را خودشان به چنگ بیاورند.
اوف خرابکار ۲ – به سفر میرود
آخ جان بالاخره تعطیلات تابستانی شروع شد! خانوادهی لیو میخواهند به ایتالیای زیبا بروند. فقط حیف که بابا مجبور است خیلی یواش و لاکپشتی رانندگی کند تا اوف توی ماشین بالا نیاورد. در هتل هم لیو و خانوادهاش باید هر طور شده این جانوار پشمالوی شصت و شش میلیون ساله را از چشم بقیه پنهان کنند. اما مگر میشود؟ آن هم وقتی آدم مجبور باشد تمام مدت بشقابهای گاز گرفته را قایم کند و موهای آبی را از استخر بیرون بکشد...
اوف خرابکار ۱ – جیغ همه را درمیآورد
اگر یک جانور پشمالوی شصت و شش میلیون ساله سر راهت سبز شود چه کار میکنی؟ لیو تصمیم میگیرد جانور پشمالویی را که سر راهش سبز شده با خودش به خانه ببرد، ولی پنهان کردن این دوست جدید، یعنی اوف خرابکار آنقدرها هم کار سادهای نیست. اوف توی آشپزخانه آتش روشن میکند، بشقابهای چینی خوشگل را میخورد و روی در و دیوار مدرسه نقای میکشد. و حالا...انگار بجز مامان و بابایش، دانشمندی بدجنس هم بو برده که در اتاق لیو خبرهایی هست.
اوف خرابکار ۴ – دنبال دوست میگردد
برگرد، اوف! بنظرم کلکی توی کار است! لیو مشغول درس و مشقش است و دیگر هیچ فرصتی برای وقت گذراندن با اوف ندارد. حالا اوف بیچاره باید فکری به حال خودش کند. اوف هی زیمزیم میکند تا شاید از این راه دوست جدیدی پیدا کند و ناگهان امواجی دریافت میکند! یعنی ممکن است جز او موجود ماقبل تاریخ دیگری هم وجود داشته باشد؟