چرا به جوجه اردک کلوچه دادند؟
جوجه اردک یک کلوچه گردویی فندقی گرفته است. و به نظر کبوتر دیگر از این بدتر نمیشود. برای همین وقتی جوجه اردک را کلوچه به دست میبیند، ابتدا تعجب میکند، دمق میشود و بعد فریاد میکشد، بالبال میزند، اشک میریزد و حسابی بالا و پایین میپرد تا شاید جواب سوالش را بگیرد و بفهمد، «چرا به جوجه اردک کلوچه دادند؟
آبی کوچولو و زرد کوچولو
آبی کوچولو و زود کوچولو با من دوست هستند. روزی آبی کوچولو در غیاب پدر ومادرش به دیدن زرد کوچولو می رود. اما زرد کوچولو در خانه نیست. آبی کوچولو همه جا را به دنبال او می گردد. آن ها با دیدن یکدیگر، از خوشحالی همدیگر را در آغوش می گیرند و هر دو به یک زنگ در می آیند، سبز. حالا پدر و مادر آن ها را نمی شناسند!
به کبوتر اجازه نده اتوبوس براند
راننده برای چند دقیقه اتوبوسش را ترک میکند و آن را به خواننده کتاب میسپارد. قبل از رفتن درخواست میکند به کبوتر اجازه نده اتوبوس براند. اما کبوتر که عاشق رانندگی است به هر روشی متصل میشود تا از خواننده کتاب اجازه بگیرد و اتوبوس را براند. آیا موفق میشود؟
کبوتر باید حمام کند
کبوتر خیلی کثیف شده و لازم است حمام کند. اما خودش اینطور احساس نمیکند. به نظر او تمیز و کثیف فقط حرفاند و حیف است وقت را با این کارهای بیاهمیت هدر داد. اما اوضاع آنقدر بد است که به زودی دسته مگسها هم از نزدیکی کبوتر فرار میکنند.
جوراب های بوگندوی الفی
الفی میخواهد به یک سفر برود. او برای یک سفر به چه چیزهایی احتیاج دارد و به چه چیزهایی نه؟
الفی و دزدان دریایی
الفی به استخر میرود.. زیر آب استخر، آن زیر زیر چه خبر است؟
الفی در مدرسه ی آدم فضایی ها
الفی همیشه فکر میکند که توی فضا دقیقا چه خبر است؟
الفی و شکار اژدها
الفی خیال میکند که یک شوالیه است. او حالا وظیفه ی مهمی روی دوشهایش احساس میکند.
بچه های حیوانات
بچههای حیوانات از بدو تولد تا زمانی که حیوان بالغی میشوند شکلشان خیلی فرق میکند و گاه در کودکی اصلا شبیه والدین خود نیستند. این کتاب، با ارائه تصاویری زیبا و جذاب از عدهای از حیوانات، آنها را در کنار بچههایشان نشان میدهد.
الفی دایناسور می کارد
الفی یک خواب عجیب میبیند. او خواب میبیند که با مادرش به باغچه رفتهاند.
سلام نابغه ۶ – موش موشی می گوید ببخشید
موش موشی خیلی حواس پرت است. اصلا جلوی پایش را نگاه نمیکند. هی مجبور است از بقیه معذرت خواهی بکند.
با قورباغه بشمار
قورباغه و اردک در علفزار میدوند. آنها یک برگ شبدر پیدا میکنند. برگ شبدرخوش شانسی میآورد. برای این که مطمئن شویم آن شبدر است باید برگ هایش را بشماریم.
الفی و سوپر مارکت باغ وحش
یک چیزی در سوپرمارکت فرق کرده و الفی هنوز نمیداند چیست.
قورباغه و شهاب
آن شب همه به آسمان نگاه میکردند. قرار بود اتفاقی توی آسمان بیفتد: یک شهاب خیلی سریع از جلوی چشمان همه گذشت. همه آن را دیدند الا قورباغه. همه آرزو کرده بودند الا قورباغه.
اجازه هست؟
کتاب تصویری «اجازه هست؟» داستان یه اردک تنهاست که تصمیم گرفته دوستهای جدیدی برای خودش پیدا کنه.
به خاطر همین برای این که تو گروههای مختلف دوستی پذیرفته بشه، میخواد زورکی هم که شده خودش رو شبیه اونها کنه.
مثلا وقتی به باشگاه شیرها میره، یه کلاهگیس فرفری میذاره تا شبیه یالِ شیرها بشه. حالا ظاهرش رو شبیه شیرها کرد، با اخلاق و رفتارش چه کار میخواد بکنه؟ نمیتونه مثل یه شیر غرررررررررش کنه!
اینجوریهاست که نه تو باشگاه شیرها راهش میدن، نه تو باشگاه مارها، نه تو باشگاه فیلها..
سلام نابغه ۵ – بلبله گوش ناهار می خورد
بلبله گوش همه چیز را میخورد. حتی دیوارها را. اما مگر دیوار هم غذا میشود.