داستان های فیلی و فیگی ۰۸ – عچووو!!!
فیلی فکر میکند به دوستش فیگی حساسیت دارد!
ولی آیا فیلی باید برای همیشه از دوستش دور بماند؟
داستان های فیلی و فیگی ۲۰ – خوابی یا بیدار؟
فیلی میخواهد یک چرت بخوابد تا سرحال شود ولی فیگی نمیگذارد. فیلی اصلا سردرنمیآورد فیگی چرا اینقدر عجیب و غریب شده!
داستانهای فیلی و فیگی ۱۴ – ببین چه شیپوری میزنم!
فیگی با یک شیپور سر میرسد و از فیلی میخواهد به صدای سازش گوش کند. یعنی برای شنیدن نظر فیلی حاضر است؟
داستانهای فیلی و فیگی ۱۶ – وال بال بازی
فیگی یک توپ پیدا میکند، ولی یک پسر گنده توپش را میگیرد؛ پسری که از فیلی هم بزرگتر است.
خیلی خیلی خیلی بزرگتر...
داستان های فیلی و فیگی ۱۸ – ما حرف نداریم
فیگی با دوست تازهاش دارد کلی خوش میگذراند.
فیلی؟ راستی پس فیلی چی؟
کبوتر ساندویچ پیدا می کند
وقتی کبوتر یک ساندویچ خوشمزه پیدا میکند، آنقدر خوشحال میشود که میخواهد تمام آن را یکجا ببلعد؛ اما بعد.. یک جوجه اردک ناقلا و گرسنه از راه میرسد و کمی از ساندویچ را میخواهد. به نظر شما کدام باهوشترند؛ کبوتر یا جوجه اردک؟
کبوتر باید به مدرسه برود!
کبوتر باید به مدرسه برود اما برای نرفتن بهانه میآورد و میگوید همه چیز را میداند و لازم نیست به مدرسه برود. یا صبحها دیر بیداری میشود یا میگوید ممکن است معلم کبوتر ها را دوست نداشته باشد. فکر میکنید بعد از تمام این بهانهها چه میشود؟ بهتر است خودتان این داستان را بخوانید تا ببینید کبوتر چه تصمیمی میگیرد.
نگذار کبوتر تا دیروقت بیدار بماند!
هوا تاریک شده است، اما کبوتر دلش نمیخواهد بخوابد. تو به او اجازه میدهی تا دیروقت بیدار بماند؟
داستانهای فیلی و فیگی ۱۷ – من قورباغهام! تو چی؟
فیگی پنج دقیقه است که تبدیل به یک قورباغه شده و مدام قورقور میکند! چهطور ممکن است همچین اتفاقی افتاده باشد؟
داستان های فیلی و فیگی ۰۲ – خوشحال شدی؟
فیلی یک گوشه نشسته و ناراحت است. به نظر شما...
فیگی چهجوری میتواند خوشحال باشد وقتی دوستش غصه دارد؟
داستانهای فیلی و فیگی ۰۴ – اسباببازی عزیزم!
فیلی پیشنهاد میدهد اسباببازی جدید فیگی را پرت کنند توی هوا. ولی اگه اسباببازی جدیدی فیگی شکست، چی؟ با هم قهر میکنند؟
داستان های فیلی و فیگی ۰۶ – بپر بپر زیر باران!
فیلی و فیگی آماده ی آماده هستند بروند بیرون بازی کنند، ولی یکهو باران میگیرد!حالا واقعا بازیشان خراب می شود؟
داستان های فیلی و فیگی ۲۱ – با تشکر از همه
فیگی میخواهد از همه تشکر کند، از سنجابها، مار، نهنگ و حتی پنگوئن بستنیفروش.
فیلی یادش میاندازد که یک نفر را فراموش کرده.
یک نفر خیلی خیلی مهم...
داستان های فیلی و فیگی ۳ – پرنده نشسته روی سرت
یک پرنده روی سر فیلی نشسته! البته این فقط اول ماجراست، چون یک پرندهی دیگر هم سر میرسد!
فیگی باید برای دوستش چیکار کند؟
داستان های فیلی و فیگی ۰۷ – توپم کجاست؟
به نظر فیلی پرتاب توپ کلی فوتوفن دارد. ولی فیگی یک چیزی میداند که فیلی اصلاً ازش خبر ندارد...
داستان های فیلی و فیگی ۰۵ – غافلگیربازی!
فیلی و فیگی تصمیم میگیرند همدیگر را غافلگیر کنند، ولی اصلاً نمیدانند چهجوری باید اینکار را بکنند؟