توتالیتاریسم
اثری که ترجمه آن پیش روی شماست، بخش سوم معروف ترین کار خانم آرنت در جامعه شناسی سیاسی به نام خاستگاه های توتالیتاریسم است . عنوان بخش اول یهودستیزی ، بخش دوم امپریالیسم و بخش سوم - که به صورت تک جلدی به انگلیسی منتشر شده بود - توتالیتاریسم است.
چرا ملت ها شکست می خورند ؟
چرا برخی کشورها ثروتمند و برخی دیگر فقیرند و به واسطه ثروت و فقر، سلامتی و بیماری غذا و قحطی از یکدیگر مجزا میشوند؟» آیا این امر ناشی از فرهنگ، آب و هوا یا جغرافیا است؟ شاید جهل و غفلت از سیاستهای صحیح علت ناکامی است؟ مطلقاً خیر. هیچ یک از این عوامل قطعی یا محتوم نیستند. از این که بگذریم، چگونه توضیح دهیم که چرا بوتسوانا تبدیل به یکی از کشورهایی شده است که سریعترین رشدها را در جهان دارند، در حالی که سایر کشورها آفریقایی همچون زیمبابوه، کنگو و سیرالئون در ورطه فقر وخشونت گرفتار آمدهاند؟
فلسفه را بچشیم (۶) – بودن و داشتن
شاید در نگاه اول فلسفه معنایی سنگین داشته باشد و به نظر شما مناسب بزرگسالان باشد اما کودکان خود، فیلسوفانی بالفطره هستند.
روحیهی پرسشگری و تفکر عمیق دربارهی مسائل از ابتدا در کودکان هست و شاید در مراحل بزرگ شدن گاهی ناخودآگاه کودکمان را به سمت پذیرش بیقید و شرط میبریم.
برای همین است که ما اصرار داریم کودکان را با کتابهایی با طعم فلسفه به چالش بکشید.
مجموعهی بالا مجموعهای فلسفی است که قدرت پرسشگری را در کودکان پرورش میدهد و به مسائل روزمرهای که با آن درگیر هستند عمیقتر نگاه میکند.
روباه قرمز مجموعهی بالا را به تمام کودکان ۹ سال به بالا پیشنهاد میدهد.
ماکاموشی کلاسیک – سرود کریسمس
اِبِنیزِر اسکُروج پیرموش بداخلاقی است که فقط به فکر کسبوکار و پولدرآوردن خودش است. اسکروج خیال میکند کریسمس چیزی نیست جز وقتتلفکردن. تا اینکه در یک شب کریسمس، سه شبح به سراغش میآیند و پیرموش را با خودشان به سفر میبرند، سفری به گذشته، حال و آیندهی اسکروج. شاید با این تجربه پیرموش برای همیشه تغییر کند و معنی واقعی کریسمس را بفهمد.
سوراخ
ما باید در زندگی تلاش کنیم تا همه چیز به بهترین شکل ممکن و با نظم و ترتیب انجام شود، اما این را هم باد قبول کنیم که هرچقدر در انجام کارها دقت داشته باشیم، باز هم جاهای خالی(سوراخ) باقی می ماند که می شود آن ها را پذیرفت و به زندگی ادامه داد؛ قبل از اینکه جاهای خالی ما را از ادامه ی حرکت بازدارد.
زرد و صورتی
آدمک زرد پرسید:«می دانی این جا چه کار می کنیم؟» آدمک صورتی گفت:«نه. حتی یادم نمی آِد چه طور شد که این جا هستم.» آدمک زرد ادامه داد:«یادم نمی آید چه طور به این جا آمده ایم. همه چیز جدید و عجیب و غریب به نظر می آید. ما کی هستیم؟»
پوملو فیل فیلسوف ۲ – ترس های بزرگ
اگر مثل پوملو یک فیل فیلسوفِ صورتی کوچولو بودی، با خرطومِ درازت چهکار میکردی؟ مثلاً با خرطومت کلاهِ گِرد و پیچپیچی درست میکردی؟ یا از شاخههای گوجهفرنگی آویزان میشدی و تاب میخوردی؟ یا اینکه با خرطومت توتفرنگیهای خوشمزه و رسیده را از بالای بوتهها میچیدی؟ پوملو، فیل صورتیِ فیلسوف، وقتی خوشحال است، ابرها را میشمارد! یا اینکه توی پوستِ گردو مینشیند و روی شبنمِ برگها قایقسواری میکند. تو چی؟ دوست داری وقتهایی که خیلی خوشحالی، چهکار کنی؟
پوملو فیل فیلسوف ۱ – سفر دور و دراز
پوملو، فیل فیلسوفِ صورتی، هنوز خوب دنیا را ندیده بود. یک روز صبح دلش خواست ببیند دور و بَرش چه خبر است! اولش افتاد توی قوریِ آشپزخانه! بعد هم لنگهجورابی را دید که توی اتاق افتاده بود. پوملو نمیدانست جوراب چیست؟ فکر کرد یک تونل تنگ و کوتاه است!!! رفت توی تونل... بو میداد!! پوملو فیل صورتیِ کنجکاو و متفاوتی بود. او گشت و گشت و با چیزهای ناشناختهی زیادی آشنا شد. اگر تو هم دوست داری با دنیای ناشناختهها آشنا شوی، خرطومِ پوملو را بگیر و همراه او برو به دیدن ناشناختهها...
زنان کوچک رویاهای دور و نزدیک: سیمون دوبوار
مجموعهی انسانهای کوچک رویاهای دور و دراز داستان زندگی آدمهایی است که محدودیتهای زندگی را نپذیرفتند و برای رسیدن به رویاهاشان از هیچ تلاشی دریغ نکردند. الگو قرار دادن انسانهای موفق میتواند روش مناسبی برای تشویق و ایجاد انگیزه در کودکان باشد. بخصوص که این کتابها به شکل داستانی برای کودکان بازنویسی شده و با تصویرهایی بسیار زیبا ترکیب شدهاند.
قهرمانی به رنگ بلوط
لوتیت یک پسربچهی معمولی است؛ کمی ترسو و گاهی هم تنها. اما همینکه نیمهشب میرسد، لوتیت میشود بلوطی؛ ابرقهرمانی با شنل بلوطی که از هیچکس و هیچچیز ترسی ندارد. ابرقهرمانی که با پدربزرگش (که بهتازگی از دنیا رفته) و داستانهایش همراه میشود و ماجراجویی میکند.
یکی بود که خودش نبود
بارون لامبرتو پیرمردی نودوسهساله، ایتالیایی و ثروتمند است که با بیستوچهار بیماری دستوپنجه نرم میکند. او همراه پیشخدمت باوفایش در جزیرهی سنجولیو روزگار میگذراند. بارون که در آستانهی مرگ قرار دارد و بهدنبال جاودانگی است، یکباره جوان، سرحال و شاداب میشود. راهزنان برای دریافت پول او را گروگان میگیرند، اما هر کاری میکنند بارون جوانتر و سرحالتر از دیروز میشود. چه رازی در میان است؟ او را جادو کردهاند؟
پوملو فیل فیلسوف ۶ – باغچهی اینجا باغچهی اونجا
پوملو، فیل فیلسوف صورتی، یک روز صبح که از خواب بیدار شد، احساس کرد که همهچیز عوض شده! او توی باغچه زندگی میکرد، اما باغچه مثل همیشه نبود؛ توتفرنگیها مزهی همیشگیشان را نداشتند و شلغمها هم مثل همیشه جوابش را نمیدادند. پوملو مطمئن شد که باغچه باغچهی همیشگی نیست. کمکم احساس تنهایی کرد. او میخواست بداند چه اتفاقی افتاده. بعد فکر کرد که باید از باغچهاش برود، ولی کجا؟ فکر میکنی پوملو چهکار کرد؟
پوملو فیل فیلسوف ۴ – عشق های کوچک
پوملو، فیل فیلسوف صورتی، توی باغچه زندگی میکرد! آخر او یک بچهفیلِ معمولی نبود. او عاشق کنسرتهای شلوغ بود و همینطور عاشق یازدهمین تربچه، توی سومین ردیف باغچه. پوملو فیلی بود که با همهی فیلها فرق داشت. او عاشق یک سنگ کوچک خاکستری بود؛ میدانی چرا؟ چون آن سنگ را هیچکسی دوست نداشت! آیا دلت میخواهد بدانی پوملو عاشق چه چیزهای دیگری بود؟
پوملو فیل فیلسوف ۵ – سوال های بی جواب
پوملو، فیل فیلسوف صورتی، گاهی کار و زندگیاش را ول میکرد و مینشست و از خودش سؤال میکرد. مثلاً میپرسید آیا عنکبوتها خواب میبینند؟ چرا گوجهفرنگیها قرمزند؟ پوملو از خودش میپرسید اگر جایی برود که هیچکسی آنجا نباشد، چهکار میکند؟ یا اینکه مورچهها به چی فکر میکنند؟ پوملو زیاد فکر میکرد و یک عالمه سؤال داشت. تو هم مثل پوملو زیاد فکر میکنی؟ عجیبترین سؤالی که تا حالا به فکرت رسیده چیست؟
آموزش مفاهیم با پوملو فیل فیلسوف ۳ – رنگ ها
پوملو، فیل فیلسوفِ صورتی، خوب که به اطرافش نگاه کرد، فهمید که دنیا رنگارنگ است. او «آبیِ» آسمان را شناخت و فهمید با «آبیِ» یخزدهی زمستان و «آبیِ» خاموش و تاریک شب فرق میکند. پوملو فهمید که پرتقال «نارنجیِ» نارنجی است، غروب آفتاب هم «نارنجی» است و کمکم فهمید پاییز هم «نارنجی» است؛ یکجور نارنجیِ غمانگیز. پوملو اینطوری با دنیا و رنگهایش آشنا شد و فهمید یکعالمه «قرمز» در دنیا وجود دارد که هیچکدام شبیه آنیکی نیست...
آموزش مفاهیم با پوملو فیل فیلسوف ۲ – شکل ها
پوملو، فیل فیلسوفِ صورتی، خیلی زود فهمید که دنیا پُر از شکلهای جورواجور است. او به همهچیز با دقت نگاه کرد تا بفهمد چهشکلی است. پوملو فهمید کوهها «مثلثی» هستند! بعد فهمید که قیفِ بستنی هم «مثلثی» است. خوب هم که به خروس نگاه کرد، دید نوک خروس هم «مثلثی» است. پوملو کمکم با «گردِ» کج و کولهی سیبزمینیها هم آشنا شد و خیلی زود شکلهای دیگر را هم کشف کرد. پوملو حتی به شکلِ بیشکلِ ابرها هم با دقت نگاه کرد و فهمید که هی شکلشان عوض میشود.