شجاع مثل خودت
بعضی روزها که تکتک چیزهای اطرافت ترسناک بهنظر میرسند... باید شجاع باشی! گاهی لحظههایی پیش میآید که فکر میکنی ضعیف و تنها هستی، پس نفس عمیق بکش و به درون خودت نگاه کن؛ نور پنهان شجاعتت ظاهر میشود. حالا شجاعتت را طوری تقویت کن که قلبت را روشن کند و سر تا پایت را فرا بگیرد!
دفترچه خاطرات جغد ۲ – اِوا شبح میبیند
هر کسی دلش میخواست داستان ترسناکتری تعریف کند. جورج داستان سنجابهای زامبی را گفت. مِیسی قصهی یک عنکبوت غولپیکر را تعریف کرد. داستانِ لیلی دربارهی اژدها نیمهکاره ماند، چون … بوووم! انگار چیز خیلی بزرگی روی پشتبام بود.
شاهزاده خانم همستر ۳ -راپونزل
شاهزاده هریِت به قلعهی پدر و مادرش آمده اما به همین زودی پشیمان شده است. او دوست ندارد توی خانه بنشیند. وقتی پدر و مادر یک شاهزاده مدام بهش بگویند باید مثل شاهزادهها رفتار کند، چطوری میتواند خوش بگذراند؟ از این مهمتر، وقتی دوستش شاهزاده ویلبِر به کمک نیاز دارد تا تخم مارش (هیدرا) که گمشده را پیدا کند، چطور میتواند دست روی دست بگذارد و توی خانه بماند؟ برای همین هریت با خوشحالی جستوجو را آغاز میکند. رد پای دزد آنها را به سمت یک جادوگر شرور میکشاند که موش کوری به اسم راپونزل را توی برج اسیر کرده است. موش کوری که دُمش یک دم معمولی نیست. اگرچه هریت آمده تا تخم را با خودش ببرد، اما نمیتواند راپونزل را همانجا رها کند. او و ویلبِر نقشهای میکشند تا تخم را بدزدند و راپونزل را نجات دهند.
مکس میو ۲ – دونات های پرخطر
با مکس میو آشنا بشوید! او قهرمانی بزرگ است با هیبت یک گربه!کتابی مصور با داستانی هیجان انگیز که باعث می شه چشم از صفحه های اون برندارید.
مکس میو ۱ – گربهی جنگجو
تمام گربه ها و بچه گربه ها خیلی خوشحال هستند چون سرانجام یک قهرمان جهانی دارند که می توانند بهش افتخار کنند. کتابی مصور با داستانی هیجان انگیز که باعث میشه چشم از صفحه های اون برندارید.
گردآفرید
گردآفرید دلیر که دید هم نبردش چون گردبادی پیچان به نزدیکش می آید زه کمان را به بازو افکند و نیزه ی بلند را از ترک اسب به دست گرفت و اسب را چنان از زمین برکند که گویی می خواهد به آسمان پرواز کند. آنگاه نیزه ی بلند را در هوا تاب داد و آن را به سوی سهراب نشانه گرفت و ...
پهلوان پهلوانان
صدها سال پیش در یکی از شهرهای خراسان پهلوان بزرگی زندگی میکرد به نام پوریای ولی که نه تنها در خراسان، بلکه در سراسر ایران بزرگ آن روزگار شهرت داشت. مردم به پاس مهربانی و جوانمردیش او را بسیار دوست میداشتند و او را مربی اخلاقی انسانی هم میدانستند. در این زمان، پهلوان جوان و کوهپیکر از سیستان برای کشتی گرفتن با پوریای ولی به خراسان آمد. این خبر به او رسید و او قبل از دیدار جوان سیستانی به مسجد رفت تا نماز بگزارد. در آنجا صدای پیرزنی را شنید که دعا میکرد و از خداوند میخواست تا به پسرش نیرویی دهد تا در کشتی با پهلوان بزرگ خراسان پیروز شود...
هنک سگ گاوچران ۱۵ – پرونده ی گربه گمشده
هنک با دشمن قسم خورده اش، پیت، شرط بندی احمقانه ای می کند که می تواند یک خرگوش تیزپا را بگیرد، ولی شرط را می بازد و در نتیجه شغل، غرور و حتی گونی خوابش را از دست می دهد.
هنک سگ گاوچران ۱۴ – پرونده میمون حقه باز
یک دسته کامیون سیرک از مزرعه رد می شود. آخرین کامیون در دست انداز می افتد و جعبه ی قرمز بزرگی از آن بیرون می افتد و در چراگاه قرار می گیرد.
هنک سگ گاوچران ۱۳ – پرونده لاشخور مصدوم در شب کریسمس
اسلیم برای خرید کریسمس در راه رفتن به شهر است که با وانتش با والاس لاشخوره تصادف می کند.
هنک سگ گاوچران ۱۲ – پرونده روباه ویولن زن
یکی دارد از مرغدانی تخم مرغ می دزدد. هنک مرغدانی را بررسی می کند و در کمال تعجب متوجه حضور یک روباه ویولن زن می شود که با مرغ ها دوست است و در آن جا با هم می زنند و می رقصند و درنهایت، به عنوان پاداش کارش، از مرغ ها تخم مرغ می گیرد!
هنک سگ گاوچران ۱۱ – گمشده در جنگل تاریک و طلسم شده
هنک قصد دارد کمی سربه سر پیت، گربه ی انباری، بگذارد و او را بترساند، اما در کمال تعجب پیت تبدیل به گربه ای وحشی می شود.
هنک سگ گاوچران ۱ – ماجراهای دست اول
یک روز کار در مزرعه ی هنک سگ گاوچران، فرمانده حفاظت مزرعه، ترکیبی است از دل و جرئت، افتخار، خطر و فداکاری. هنک که مشغول بررسی یک قتل هولناک در مزرعه است، در نهایت خودش متهم ردیف اول می شود.
هنک سگ گاوچران ۱۰ – نوبت سگی
زمان جمع کردن گله هاست و هنک سگ گاوچران برای انجام وظیفه آماده است. اما معلوم نیست بنی _ سگ گاوچران معروف_ از کجا پیدایش شده و در مزرعه چه کار دارد؟
هنک سگ گاوچران ۲ – دیدار با جغد جادوگر
به نظر می آید آن رو زهم یکی از همان روزهای عادی در مزرعه ی هنک سگ گاوچران است: گشت زنی همیشگی، مانورهای دفاعی در برابر پرنده های غول پیکر نقره ای و حال گیری روزانه از پیت، گربه ی انباری.
هنک سگ گاوچران ۳ – زندگی سگی
چند روزی است که سر فرمانده حفاظت مزرعه خیلی شلوغ شده: با گشت های شبانه همیشگی و مبارزه ی نه چندان همیشگی با هیولاهای بی سر.