آملیا بدلیا ۱ – کسب و کار جدید راه می اندازد
با آملیا بدلیا کار نشد ندارد! آملیا بدلیا یک دوچرخه ی جدید می خواهد؛ یک دوچرخه ی براق و خوشگل مثل مال سوزان. اما مادر آملیا بدلیا می گوید چنین دوچرخه ای خیلی گران است و او باید خودش پول جمع کند. حالا تنها چیزی که آملیا بدلیا لازم دارد، یک شغل است. اما مگر به همین راحتی هاست؟
زود باش کتاب را بردار و بخوان! آملیا بدلیا آمده! و این یعنی کلی اتفاق تازه!
آملیا بدلیا ۱۰ – گنج پیدا میکند
با آملیا بدلیا کار نشد ندارد!
آملیا بدلیا و پدر و مادرش برای تعطیلات تابستان به کنار دریا آمدهاند. آملیا بدلیا حسابی هیجانزده است؛ چون آلیس، دوست جدیدش هم همراه آنهاست. حالا همهی چیزهای خوب ساحل خوبتر هم شده؛ دریانوردی، موجسواری، بستنیخوری و چرخیدن در ساحل. و چه خبر از راز گنج دفن شده؟
آملیا بدلیا ۲ – به مسافرت می رود
با آملیا بدلیا کار نشد ندارد!
آملیا بدلیا میخواهد بزند به جاده. اما کجا؟ او میخواهد حسابی غافلگیرتان کند. آملیا بدلیا و پدر و مادرش میخواهند کارهای جدیدی انجام بدهند (مثل ماهیگیری). آنها یک عالمه پیتزا میخورند (بهبه) و آملیا بدلیا دوست جدیدی پیدا میکند، دوستی که هیچوقت فراموشش نمیکند.
آملیا بدلیا ۳ – باغ وحش درست می کند
با آملیا بدلیا کار نشد ندارد!
آملیا بدلیا فکر محشری دارد! میخواهد توی حیاط پشتی خانهشان یک باغوحش راه بیندازد. او از تمام دوستانش میخواهد با حیوانات خانگیشان به آنجا بیایند و در درست کردن باغوحش کمکش کنند. اما وقتی یک میمون سنجابی واقعی از باغوحش واقعی شهر فرار میکند، باغوحش خانه آملیا بدلیا حسابی مشهور میشود.
اینجا را ببینید! آملیا بدلیا با یک عالمه حیوان وحشی از راه رسیده!
آملیا بدلیا ۴ – ورزشکار می شود
با آملیا بدلیا کار نشد ندارد!
آملیا بدلیا از مسابقه دادن خوشش میآید. اما از روزی که برای بازی توی تیم انتخاب نمیشود، حوصلهی ورزش کردن هم ندارد و فکر میکند پریدن و دویدن چه فایدهای دارد؟ وقتی همه نظر او را در مورد ورزش عوض میکنند، آملیا بدلیا کلی تمرین میکند و تازه میفهمد که چطور میتواند یک قهرمان واقعی باشد.
آملیا بدلیا ۵ – باشگاه درختی می سازد
با آملیا بدلیا کار نشد ندارد!
آملیا بدلیا و دوستهایش میخواهند یک باشگاه باحال داشته باشند، یا حتی یک خانهی درختی باحال برای ماجراجویی باحالشان! یک روز زمین خالیای پیدا میکنند که درخت بزرگ وسط آن برای ساختن خانهی درختی عالی است. اما تا آملیا بدلیا و دوستهایش زمین را تمیز میکنند، دردسرهایشان شروع میشود.
آملیا بدلیا ۶ – به دریا میرود
با آملیا بدلیا کار نشد ندارد!
آملیا بدلیا حسابی هیجانزده است، چون قرار است تعطیلاتش را در کنار دریا بگذراند، در خانهی خاله ماری. با پسرخانهاش توی شهر بچرخد، موجسواری یاد بگیرد و با دوستهای او دوست شود؛ اما شبی میفهمد که جیسون یواشکی از پنجره بیرون میرود... چه اتفاقی برایش افتاده؟ چه اتفاقی قرار است برای جشن ساحلی بیفتد؟
آملیا بدلیا ۷ – کارمند میشود
با آملیا بدلیا کار نشد ندارد!
آملیا بدلیا نمیداند وقتی بزرگ شد میخواهد چه کاره شود. برای همین وقتی در مدرسه به درس شغلها میرسند، اصلاً خوشحال نمیشود. آخر او ترجیح میدهد زنگ تفریح با دوستانش خوش بگذراند تا اینکه به آینده فکر کند! اما وقتی با همکلاسیهایش به بازدید شرکت پدرش میروند او از یک دختر بدخلق تبدیل به دختری با ایدههای بزرگ میشود.
آملیا بدلیا ۸ – عروسی را نجات میدهد
با آملیا بدلیا کار نشد ندارد!
آملیا بدلیا قرار است در عروسی ساحلی خاله ماری نقش دختر گلریزان را داشته باشد. اما اصلاً صبر و تحمل ندارد. قبل از عروسی یک عالمه کار باید انجام دهند: از درست کردن غذا گرفته تا آماده کردن لباس عروسی و کیک. آملیا بدلیا هم باید دستی در همهی این کارها داشته باشد. حالا عروسی همانطور که دوست دارند پیش میرود یا نه؟ مطمئناً نه.
آملیا بدلیا ۹ – به اردو میرود
با آملیا بدلیا کار نشد ندارد
آملیا بدلیا برای تابستانش کلی برنامهریزی کرده، برای همین وقتی پدر و مادرش میگوید که باید به یک اردوی تابستانی شبانهروزی برود، حسابی ناراحت و عصبانی میشود! آخر او هیچ علاقهای به اینجور اردوها ندارد؛ آن هم یک اردوی قدیمی و خستهکننده و حوصلهسربر. حالا آملیا بدلیا فقط به یک چیز احتیاج دارد، به! یک نقشهی تند و سریع تا به اردو نرود...
امضا… جوجه تیغی
کلهاش پر از باد بود
بر سر آب نشست
به آفتاب خندید
ادای ماه را درآورد
سر به سر شاخه گذاشت
کو… کجاست…؟
چه کبکبه و دبدبهای داشت
جناب حباب
در این یک لحظهی عمر
اولین روز مدرسه
ایدهی خیلی جذابیه که روز اول مدرسه، به جز بچهها مدرسه هم اضطراب داشته باشه، نه؟
این کتاب از دید یه مدرسه است که به خاطر روز اول مدرسه استرس داره و خب این روز بالاخره میرسه و میگذره.
با همهی خوبیها و بدیهاش.
و مدرسه میفهمه که بودن با بچهها اونقدرا هم که فکر میکرد سخت نیست…
پیشنهاد میکنیم این کتاب رو حتماً برای بچههایی که قراره امسال به مدرسه برن بخونید.
باز هم سؤالی دارید؟
چطوری یک داستان به ذهن نویسندهی آن میرسید؟ اولش از کجا شروع میشود؟ نویسندهها چه جور آدمهایی هستند؟ چه جوری داستان مینویسند؟
وقتی این کتاب را دست بگیرید حتماً این سوالها برایتان پیش میآید و خب یک جورهایی جواب سوالهایتان را هم توی همین کتاب میگیرید.
این کتاب پر از جزئیات جذاب است. پر از حیوانات ریز و درشت که بعضیهایشان ساختهی ذهن بچهها هستند.
داستان این کتاب را نویسنده با کمک بچهها پیش میبرد و همین از جذابیتهای کتاب است.
کتاب مناسب ۷سال به بالاهاست و بخصوص اگر خودشان کتاب را ورق بزنند و بخوانند میتوانند یک عالم جزئیات کشف کنند و برای همین این کتاب را میشود چندینبار خواند.
داستانک های خرگوش حکیم
یک بود یکی نبود، در کشور خرگوشها خرگوشی زندگی میکرد که نه شاه بود که بهترین خوراکها را بخورد، نه جادوگر که با کارهای عجیب و غریب روزگار بهتری را سپری کند. او تنها یک رعیت ساده بود که از صبح تا شب در کشت زارهای شاه زورگو و بداخلاق کار میکرد؛ اما چه کسی باور میکند که ناگهان سرنوشت خرگوش قصه از این رو به آن رو شود. حتی خودش هم باورش نمیشد!
دشمن
جنگ چیزی زیبایی نیست و صحبت کردن از جنگ برای بچهها کار راحتی نیست. اما چه میشود کرد که جنگ و به دنبال اون صلح از واقعیتهای دنیا هستند و بچهها دیر یا زود با این مباحث آشنا میشوند. چیزی که ما میتوانیم به شما بگوییم این است که این نوشتهی باارزش دیوید کالی با تصویرگریهای بینظیر و منحصربهفردش به شکلی درست و خوب جنگ را به بچهها میشناساند.
دیو سیاه و موش سفید
کتاب «دیو سیاه و موش سفید» داستانی است دیو سیاهی است که با حیواناتی که برای استراحت به دامان گرم و نرم او پناه میآورند با خشونت رفتار میکند. او موش، گربه، سگ و شیر هر یک را با خشونت از خود میراند. اما با آمدن دیو سفید همه چیز تغییر میکند. محبت او بر دل دیو سیاه مینشیند و دلبستهاش میشود.
در کتاب «دیو سیاه و موش سفید» نقش دوستی و محبت از دیوی خشن، موجودی مهربان میسازد.