روزی که مدادشمعیها به خانه برگشتند
روزی دانکن و مدادشمعیهایش راضی و و خوشحال داشتند نقاشی میکشیدند که پستچی یک دسته کارت پستال عجیب برای دانکن آورد. دانکن کارت پستالها را خواند و متوجه شد که چندتا از مدادشمعیهایش توی دردسر افتادهاند. مدادشمعیها از او خواستند که به نجاتشان بیاید و آنها را به خانه برگرداند.
روزی که مدادشمعیها دست از کار کشیدند
دانکن بیچاره فقط دلش میخواهد نقاشی کند. اما وقتی سراغ جعبه مدادشمعیهایش میرود یک دسته نامه توی جعبه میبیند. نامهها به اسم او است. مدادشمعیها برای دانکن نامه نوشتهاند و به او خبر دادهاند که دیگر حاضر نیستند کار کنند!
هرکدام از مدادشمعیها در نامه توضیح دادهاند که به چه دلیل دست از کار کشیدهاند. حالا دانکن مانده است که با این مشکل چه کند.