جادوگرها و جشن جادووین ۵
از تیگا و فرن درخواست شده تا به مناسبت جشن جادووین برای شبکه ی پنج پری ها یک مستند به اسم “جاسوسی از جادوگرها” بسازند. او و پری اعصاب خردکنش به همراه لیزی وحشیه و فلوفانورا برای تهیه ی یک مستند جذاب و دوست داشتنی با یکدیگر همکاری می کنند. آن ها از طریق مصاحبه با جادوگرهای مختلف، اتفاقات عجیب، جالب و گاه کمدی را پشت سر می گذارند، مثلا: پریدن داخل نقاشی، تبدیل شدن تیگا به فرن و…
جادوگرها اسیر می شوند ۴
یکا کتاب قدیمی کارنها را با کلمات عجیب غریبش پیدا میکنه… بخشی از کتاب کارنها: موضوع عجیب در مورد کارنها این نیست که یک دسته هستند و یا اینکه همه کارن نام دارند و یا اینکه حتی اسم گربهشان کارن است. اگرچه قبول داریم این خیلی عجیب است. اجازه بدهید اصلا در مورد انگشتهای پایشان هم حرف نزنیم. نه، موضوع عجیب در مورد کارنها این است که آنها فقط به یک چیز اهمیت میدهند: آرزوهای ما! آیا آرزویی در سر دارید؟ اگر آرزویی داشته باشید ممکن است کارنها از راه برسند و در خانهتان را بزنند…
جادوگرهای بدجنس ظاهر می شوند ۳
تیگا ویکابیم از این که اسم مادر گمشدهاش را فهمیده بسیار خوشحال است. حالا باید در شهر سیلور دنبال مادرش بگردد. اما ناگهان از دل ناکجاآباد رنگهای عجیب و غریبی به دنیای سیاه و سفید سینک ویل برمیگردند.
جادوگرها ناپدید می شوند ۲
جنگ جادوگرها تمام شده و تیگا در حال تبدیل شدن به یک جادوگر تمام عیار است. اما وقتی دوستش پگی جادوگر برتر شده ناپدید میشود و دو جادوگر وحشتناک کنترل شهر را به دست میگیرند اوضاع خراب میشود. بقیه کجا هستند و چرا نیگا برای به هم ریختن اوضاع سرزنش میشود؟
موسیقی استخوان
آیا سیلیویا و گابریل میتوانند جهان را به مکان بهتری تبدیل کنند؟
پسر کاملا جدید
جورج، پسر جدید کلاس با رنگی پریده، صورتی بی حال، تمیز و مرتب و البته خیلی هم عجیب و غریب که قرار است مدت کوتاهی در مدرسه بماند، توجه همه ی بچه ها را به خود جلب می کند. او که بیشتر مواقع نگاهی بهت زده دارد و جواب کسی را نمی دهد، گاهی مثل یک نابغه رفتار می کند. همه می خواهند بدانند که او کیست و از کجا آمده است؟ چرا همیشه جورج تحت نظر است و یک نفر تمام رفتار و حرکاتش را یادداشت می کند؟
فرانک انیشتین ۴ – فرانک انیشتین و کمربند تبدیل
فرانک انیشتین به کمک کلینک و کلنک کمربند تبدیل اختراع میکنند. کسی که از کمربند تبدیل استفاده کند میتواند از گونهای به گونهی دیگر تبدیل شود و در حقیقت تکامل پیدا کند، اما آیا آنها میتوانند جلوی تیادیسون و آقای چیمپ بایستند تا اختراع آنها را برای اهداف شیطانیشان ندزدند؟
اسم من میناست و عاشق شبم
« اسم من مینا است و عاشق شبم » داستان دختری نه ساله است که پدرش را در کودکی از دست داده و با مادرش زندگی می کند. او با تک گویی های درونی افکار، احساسات، رویاها و ترس هایش را در دفتر خاطرات خود می نویسد. او شرح مشاهدات و پرسش هایش درباره شگفتی ها وعجایب دنیای اطرافش مطرح می کند. مینا از نظردیگران دختر عجیبی است ولی همیشه مادرش از او حمایت می کند و معتقد است که مینا دختریست با عقاید و رفتارهای خاص خودش و به همین خاطر ترجیح می دهد او را از مدرسه بیرون بیاورد و تحت آموزش مستقیم خود قرار دهد
فرانک انیشتین ۵ – فرانک انیشتین و کیسه ی نجات بخش
فرانک انیشتین به همراه کلینک و کلنک کیسه نجاتبخش را اختراع میکنند. اختراعی که با آن میتوانند سیاره زمین را نجات بدهند، اما اتفاقی اسرارآمیز در منطقه حفاظت شدهی جنگل میدویل در حال رخ دادن است، چیزی که حیات همهی انسانها را تهدید میکند تا اینکه آنها میفهمند چه کسی و چه چیزی پشت ماجراست.
فرانک انیشتین ۶ – فرانک انیشتین و زیپ فضا-زمان
فرانک به همراه دوستانش واتسون و جین گودال زیپ فضا-زمان اختراع میکند، اختراعی که خمیدگیهای فضا- زمان را به هم وصل و سفر آنی به سرتاسر کهکشان را امکانپذیر میکند، اما همه چیز دقیقا طبق برنامه پیش نمیرود و چیزی نمانده که همهی آنها برای همیشه توی سیاهچاله ناپدید شوند…
فرانک انیشتین ۱ – فرانک انیشتین و موتور پادماده
فرانک انیشتین، یک بچه نابغهی دانشمند و مخترع است. کلینک، رباتی است با هوش مصنوعی نصفه نیمه که خودش توانسته خودش را سر هم کند. آنها با کمک هم موتور پادماده اختراع میکنند که از سه حالت ماده استفاده میکند: جامد، مایع و گاز. نقشهی آنها برای بردن جایزه علمی میدومیل قطعی است تا اینکه سر و کلهی همکلاسی و رقیب موذی فرانک، ادیسون، پیدا میشود!
فرانک انیشتین ۲ – فرانک انیشتین و انگشتک برقی
فرانک انیشتین با کمک کلینک و کلنک یک انگشتک برقی اختراع میکنند. وسیلهای که برای همهی شهر انرژی برق بیسیم رایگان خواهد آورد. تی ادیسون همکلاسی و رقیب فرانک است که یک تختهاش کم است اما وقتی با آقای چیمپ یک تیم میشوند نقشههای فرانک را خراب میکنند.
فرانک انیشتین ۳ – فرانک انیشتین و توربو مغز
فرانک انیشتین با کمک کلینک و کلنک یک توربو مغز اختراع میکنند تا بدن انسان را ارتقا بدهد و به وسیله آن به دوستشان، جین گودال، که توپزن بیسبال است کمک کنند تا با قدرت بیشتری بازی کند، اما آیا آنها میتوانند راهی پیدا کنند تا رقیب سرسختشان، تیادیسون را شکست و دنیا را نجات دهند؟
رنگ خورشید
ماجرا در یک روز تابستانی معمولی پسری است که مادرش او را راهی سفر میکند. دیوی کولهاش را میبندد؛ توشه راه، چیزهای دلخواهش، اسباببازیهای کودکیاش را در آن میگذارد و میرود. در مسیرش با افراد مختلفی روبهرو میشود. شاهد قتلی میشود که معلوم میشود قتل نبوده. حرفهایی را میشنود که معلوم میشود شایعهای بیش نبوده. افراد آشنا با پدر و مادرش را میبیند و هر یک از آنها چیزی به او میگوید. خاطراتش را مرور میکند، خاطراتی بیشتر مربوط به پدرش که اخیراً به دلیل بیماری خاصی از دنیا رفته است و او هنوز نمیتواند با موضوع کنار بیاید. یکی از اهالی که توانیاب (معلول) است مدتی با او همراه میشود و برای کنار آمدن با مسائل او را راهنمایی میکند. برایش از جنگها و اختلافها و کارگران معدن میگویند و پیامدهای مخرب آن. به لب چشمهای میرود که قبلاً با پدرش آنجا میرفته و پدرش را در آنجا میبیند. چشمش به روی دنیا باز میشود و با کوله باری از تجربه به خانه برمیگردد. نویسندهای که او را به حق مارکز ادبیات کودک میدانند، برای این اثرش رئالیسم جادویی را انتخاب کرده است تا فلسفهٔ هستی، رویارویی با فقدان و مرگ، بلوغ، جنگ، صلح، طبیعت و استفاده از زیباییهای آن را بنمایاند.