قصه های سارا و اردکش ۲ – سارا و اردک به کتابخانه میروند
قصه های سارا و اردکش ۶ – سارا و اردک سال نو را جشن میگیرند
اوف خرابکار ۳ – به دنبال گنج میگردد
نترس! گنجها معمولا جاهای تاریک پنهان میشوند عمه اولریکه قرار است به دیدن خانواده لیو بیاید! اما انگار این بدبختی کافی نیست، چون قرار شده اوف را هم به اتاقک زیر شیروانی تبعید کنند. اوف تصمیم میگیرد هرچه سریعتر عمه خانم بیاعصاب را بفرستد پیکارش. اما حالا که عمه خانم یواشکی دنبال گنج میگردد، بهترین کار این است که اوف و لیو از او جلو بزنند و گنج را خودشان به چنگ بیاورند.
اوف خرابکار ۲ – به سفر میرود
آخ جان بالاخره تعطیلات تابستانی شروع شد! خانوادهی لیو میخواهند به ایتالیای زیبا بروند. فقط حیف که بابا مجبور است خیلی یواش و لاکپشتی رانندگی کند تا اوف توی ماشین بالا نیاورد. در هتل هم لیو و خانوادهاش باید هر طور شده این جانوار پشمالوی شصت و شش میلیون ساله را از چشم بقیه پنهان کنند. اما مگر میشود؟ آن هم وقتی آدم مجبور باشد تمام مدت بشقابهای گاز گرفته را قایم کند و موهای آبی را از استخر بیرون بکشد...
اوف خرابکار ۱ – جیغ همه را درمیآورد
اگر یک جانور پشمالوی شصت و شش میلیون ساله سر راهت سبز شود چه کار میکنی؟ لیو تصمیم میگیرد جانور پشمالویی را که سر راهش سبز شده با خودش به خانه ببرد، ولی پنهان کردن این دوست جدید، یعنی اوف خرابکار آنقدرها هم کار سادهای نیست. اوف توی آشپزخانه آتش روشن میکند، بشقابهای چینی خوشگل را میخورد و روی در و دیوار مدرسه نقای میکشد. و حالا...انگار بجز مامان و بابایش، دانشمندی بدجنس هم بو برده که در اتاق لیو خبرهایی هست.
اوف خرابکار ۴ – دنبال دوست میگردد
برگرد، اوف! بنظرم کلکی توی کار است! لیو مشغول درس و مشقش است و دیگر هیچ فرصتی برای وقت گذراندن با اوف ندارد. حالا اوف بیچاره باید فکری به حال خودش کند. اوف هی زیمزیم میکند تا شاید از این راه دوست جدیدی پیدا کند و ناگهان امواجی دریافت میکند! یعنی ممکن است جز او موجود ماقبل تاریخ دیگری هم وجود داشته باشد؟
قصه های سارا و اردکش ۴ – سارا و اردک به هتل اردکها میروند
قصه های سارا و اردکش ۳ – سارا و اردک به شهربازی میروند
قصه های سارا و اردکش ۹ – سارا و اردک به دیدار پنگوئنها میروند
جودی دمدمی و دوستان ۵ _ در دردسر حیوان های خانگی
دکتر جودی دمدمی تا یک حیوان خانگی مریض ببیند فوری متوجه میشود. آروارهها، گیاه گوشتخوار جودی بدجور مریض شده. حالا جودی باید دست به کار شود و فوری درمانش کند.
من بیچاره کره اسبم و هیچ کاره ۳
واقعا دیگر برایم اعصاب نمانده! ما کرهاسبها سرکش و پرزور و زیباییم، بعضیوقتها هم کمی لجباز. اما قند و عسل نیستیم! واقعا نمیدانم چرا آدمها اینجوری در مورد ما فکر میکنند. بهخصوص دخترها! مینسی میگوید تمامش تقصیر اسباببازیهایش است. من مشکلی با رفتار آدمها و حتی کلاس اسبسواری ندارم، اما گاهی خیلی حالم گرفته میشود وقتی فکر میکنم من بیچاره کرهاسبام و هیچکاره!
من بیچاره گربه ام و هیج کاره ۲
هر چه باشد لم دادن یکی از مهمترین سرگرمیهای گربههاست. دستکم برای من که اینجوری است و برای همین راستیراستی تصمیم گرفتهام همین حالا از این خانه بروم. بله، میدانم خانواده چیز خوبی است. اما باور کنید، بیکسوکاربودن خیلی بهتر از داشتن خانوادهای است که میخواهند هرطور شده به سفر بروند و فکر میکنند هر بلایی که دلشان خواست میتوانند سرم بیاورند. خیال کردهاند من بیچاره گربهام و هیچکاره!
من بیچاره همسترم و هیچ کاره ۴
واقعا که! خیلی از خانوادهها فقط چون فکر میکنند همستر کمدردسرترین حیوان خانگی است، همستر میخرند. مثلا سوزی کوچولو دلش گربه میخواهد و مامان و بابایش که بهکلی مخالف گربهاند، دنبال راهحل دیگری میگردند: همستر! من که میگویم باید ازاینجور خانوادهها دوری کرد، چون تا به خودم بجنبم، سوزی کوچولو به کلهام روبان صورتی میبندد و حتما انتظار دارد مثل گربه برایش خرخر کنم. آنوقت است که تازه میفهمم من بیچاره همسترم و هیچکاره!
سرمگس ۱۳ – سرمگس و مگس خورخوره
اگر یک مگسخوخوره نصفهشب بیاید به اتاقت چهکار میکنی؟ یک مگس ترسناک اندازهی یک غول گندهبک!
یعنی ویززز و سرمگس میتوانند از پس مگسخورخوره بربیایند؟
سرمگس ۱۱ – برو سرمگس برو!
یک سرمگس توی قایق، یک سرمگس توی قطار، یک سرمگس توی هواپیما، یک سرمگس روی موشک ...
فکر میکنی سرمگس میرود فضا یا پهلوی ویززز میماند؟
سرمگس ۱۶ – کریسمس نینجایی سرمگس
فکر میکنی سرمگس میتواند یک نینجا باشد و دنیا را توی روز کریسمس نجات دهد؟
پس با نینجا ویززز و نینجا سرمگس همراه شو ...