بلدم برم دستشویی !
وقتی که دستشویی دارم
خوب گوش می دم به بدنم
می رم سراغ لگنم
دایان دیگه بزرگه – خوب بلدم روی لگن بنشینم
همهی بچهها یک روزی روی لگن مینشینند ماجراهای دایان را دنبال کن.
من و داداشم – پوشک دیگه بسه
اسم من گودون است.
یک روز مامانم تصمیم گرفت، داداش کوچولویم گاستون را از پوشک بگیرد.
برایش یک بسته شورت هفتتایی قشنگ خرید و او را روی لگن نشاند و گفت: “جیش توی لگن، باشه قند عسلم؟”
نزدیک ظهر همان روز، لگن قند عسل، هنوز خالی بود و همهی شورتهای او خیس شده بودند…
و درست همان موقع، من تصمیم گرفتم خودم به گاستون جیش کردن توی لگن را یاد بدهم.