آواز جیرجیرک کوچولو
آیا جیرجیرکها هم مثل بقیهی حیوانات میتوانند حرف بزنند یا آواز بخوانند؟ آیا جیرجیرکی هست که نتواند مثل بقیه این کارها را بکند؟
در این کتاب اریک کارل بچهها را با انواع حشرات و تفاوتهایشان آشنا میکند.
چه خوب که هشت پا نیستی
خیلی کارها هست که آدم دوست ندارد انجام دهد اما برای هر کدامشان کلی جواب بامزه هم هست. مثلا؟
دوست نداری صبحها لباس بپوشی؟
چه خوب که هشتپا نیستی چون آن وقت باید هر روز ۸ تا پایت را میکردی توی شلوار...
چه خوب که هشتپا نیستی از آن کتابهای بامزهای است که نباید ازشان گذشت.
آبی کوچولو و زرد کوچولو
آبی کوچولو و زود کوچولو با من دوست هستند. روزی آبی کوچولو در غیاب پدر ومادرش به دیدن زرد کوچولو می رود. اما زرد کوچولو در خانه نیست. آبی کوچولو همه جا را به دنبال او می گردد. آن ها با دیدن یکدیگر، از خوشحالی همدیگر را در آغوش می گیرند و هر دو به یک زنگ در می آیند، سبز. حالا پدر و مادر آن ها را نمی شناسند!
گنج بزرگ کوه یخی
دزد دریایی کوچک ما برای خودش جزیرهای اختصاصی دارد و کارش این است که هر روز میرود و گنجهای مخفی جزیرههای دیگر را پیدا میکند. ولی او تنهاست و نمیتواند گنج بزرگ کوه یخی را به تنهایی پیدا کند. پس وقتی کسی برای او درخواست همکاری میفرستد از آن استقبال میکند. دزد دریایی کوچک بعد از آشنایی با دستیار جدیدش متوجه میشود که همکارش مشکلی جدیای دارد. مشکلی که تصورش را هم نمیکرده است و حالا او باید تصمیم بزرگی بگیرد، که آیا دستیارش را اخراج کند یا راهی برای همکاری با او پیدا کند. داستان «گنج بزرگ کوه یخی» برای بچههایی است که میخواهند دوست جدید داشته باشند و به آنها یاد میدهد که به جای حذف آدمهای متفاوت، تفاوتهای آنها را حتی نقطه قوت ببینند تا بتوانند به دوستیشان ادامه دهند.
بارباپاپا
بارباپاپا در باغچهی خانهی فرانسوا به دنیا میآید. اما انگار هیچ جا جای مناسبی برایش نیست، نه آن خانه، نه باغ وحش، نه نه هتل و سینما...
کتاب مقوایی/روز المر
یک خمیازهی بلند! صبح بخیر المر! وقت بیدار شدن است.
تکان بخور! تکان بخور! حمام کردن المر را سرحال میآورد. همهی پرندهها آمدهاند که نگاه کنند.
«روز المر» یکی از کتابهای مجموعه «المر» است که موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان با رعایت کپی رایت، منتشر کرده است.
یک روز از صبح تا شب با المر همراه شوید تا ببینید چهقدر خوش میگذرد!
گربه ی قرمز گربه ی آبی
گربهی قرمز: گربهی چالاک
گربهی آبی: گربهی باهوش
وقتی باهماند: گربههای حسود
آیا آرزوی گربهی آبی این بود که مثل گربهی قرمز شود و گربهی قرمز میخواست شبیه گربهی آبی شود؟
بله همینطور است!
کتاب مقوایی/آب و هوا با المر
هوو! هوو! المر با باد پرواز میکند.
المر عاشق این است که در ابرها بگردد و شکلهای جور واجور پیدا کند. او میتواند یک خرس و یک خرگوش ببیند. شما چه شکلهایی میبینید؟
«آب و هوا با المر» یکی از کتابهای مجموعه «المر» است که موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان با رعایت کپی رایت، منتشر کرده است.
در هر هوایی، چه آفتابی، چه بارانی،المر شاد و سرخوش است!
المر
داستان المر فیلی که به رنگ فیلهای دیگر نبود و رنگارنگ بود از آن داستانهای خواندنی است که باید برای بچههایتان بخوانید.
دوباره المر
روز جشن المر نزدیک میشود، روزی که همهی فیلهای خاکستری خودشان را رنگارنگ میکنند. اما زندگی برای المر، فیل رنگارنگ، خیلی یکنواخت شده است، پس به این فکر میافتد که وقتی فیلهای دیگر خوابیدهاند، با آنها یک شوخی خندهدار کند.
قصه های دوستی ۵ – نیکی و هدیه ی هیجان انگیز تولد
تولد مامان خرگوش است و همه ی بچه خرگوش ها برای مامان هدیه ای درست کرده اند؛ همه به جز نیکی. مامان می پرسد:»پس نیکی کجاست؟« صبر کن مامان خرگوش! نیکی دارد به یک هدیه ی مخصوص فکر می کند.
چگونه شیر باشیم؟
بعضیها میگویند برای اینکه یک شیر باشیم، یک راه وجود دارد نهبیشتر.
کتاب مقوایی/رنگ های المر
سیاه، بنفش، آبی، سبز، زرد، نارنجی، قرمز، صورتی، سفید.
کدام رنگ را بیشتر از همه دوست داری؟ المر همهی این رنگها را دارد.
«رنگهای المر» یکی از کتابهای مجموعه «المر» است که موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان با رعایت کپی رایت، منتشر کرده است.
زرد، آبی، قرمز؟
کدام رنگ را بیشتر از همه دوست داری؟
المر کمکات میکند تا رنگ مورد علاقهات را انتخاب کنی!
کافیه بپرسی!
متفاوت باش، شجاع باش، خودت باش.
لافکادیو – شیری که جواب گلوله را با گلوله داد
آشنایی با شل سیلور استاین می تونه نقطه عطفی تو زندگی آدم باشه.
من تو نوجوانی با شل سیلور استاین آشنا شدم و علاقه ام به کتاب هزار هزار برابر شد.
حتی چندین تا از نوشته هاش رو روی مقوا نوشتم و زدم به دیوار اتاقم.
بعضی نوشته هاش آدم رو از خنده می اندازه زمین و بعضی هاشو حسابی آدم رو به فکر فرو می بره.
خلاصه که به نظر ما هر آدمی باید یه جایی از زندگیش با شل سیلور استاین عزیز آشنا باشه. پس حتی اگه آدم بزرگین و هنوز از کتاب هاش نخوندین زودتر این کار رو بکنین.
آفتاب پرست غمگین
آفتابپرست میتواند دمش را مانند صدف حلزون پیچ دهد، مانند ملخ بجهد، خود را سر و ته از بند رخت آویزان کند و خود را به شکل و رنگ هر چیزی در بیاورد، اما به نظر میرسد هیچکس، نه حلزون پیچ در پیچ، نه ملخ سبز و نه جوراب راه راه دلشان نمیخواهد با او دوست شوند.
او تنها و غمگین است. تا اینکه بالاخره آفتاب پرستی دیگر را پیدا میکند که حاضر است با او دوست شود و هر دو مانند رنگینکمان رنگارنگ میشوند.