قصه های دوستی ۱۱ – دکتر مهربان
امروز مطب دکتر شلوغ است. پای بچه کلاغ شکسته، آقای خرس سرما خورده، دم خانم گاو درد میکند، اما دکتر مهربان با دقت و حوصله به همهی مریضها کمک میکند تا حالشان بهتر شود. دکتر مهربان خیلی مهربان است. یک داستان آرام و راحت و گرم که به بچهها کمک میکند تا از دکتر رفتن نترسند.
زنانی که علم را متحول کردند
همه ی ما می توانیم کاری کنیم که سرکش ترین رویاهایمان به حقیقت بپیوندند. زنان خارق العاده و بزرگ این کتاب ثابت کردند که زنان از پس هر کاری برمی آیند.
دکتر می دی سین
حال شاهزاده مالادی، پسر امپراتور، خوش نیست. او لاغر و رنگپریده شده. به نظر دکتر مدیسن او به هوای تازه احتیاج دارد اما گوش پسرک به این حرفها بدهکار نیست و به نظرش دکتر باید به او دارو دهد و حالش را بهتر کند.
باید ببینیم دکتر راهی برای معالجهی او پیدا میکند یا نه…
اما اگر از ما میشنوید گاهی برای رسیدن به حال خوب باید بلند شد و به دنبالش رفت. حال خوب چیزی نیست که با نسخهی هیچ دکتری به دست بیاید.
من و داداشم – تو مریضی، من دکتر
اسم من “گودون” است.
من یک برادر کوچک دارم: گاستون.
یک روز روپوش نقاشیام را پوشیدم، دستکشهای آشپزخانه مامان را دستم کردم،
گوشی ضبط صوت اتاق پذیرایی را توی گوشم گذاشتم و یک کلاه دکتری هم درست کردم و روی سرم گذاشتم.
گاستون با تعجب پرسید: “تو مریضی؟”
او هیچی نمیفهمد. نمیفهمد که دکتر گودون رو به روی او ایستاده!