کتاب «مرگ بالای درخت سیب» داستان روباه پیری است که دیگر نمیتواند حیوانی را شکار کند. تنها خوراکی که برایش مانده سیبهای روی درختاند. اما جانوران دیگر همیشه زودتر از او به سیبها رسیدهاند، پس حالا که راسوی جادوگر برای نجات جانش از روباه میخواهد تا آرزویی کند، تنها چیزی که روباه میخواهد چسبیدن هر دزدی به درخت سیباش است. آرزو برآورده میشود و از آن روز دیگر کسی جرات نزدیک شدن به درخت افسون شده را ندارد. تا اینکه بالاخره مرگ از راه میرسد. روباه فکری به سرش میزند و نقشهاش به ثمر میرسد. مرگ روی درخت سیب اسیر میشود. اما این تنها مرگ روباه است که اسیر شده نه مرگ دیگران. پس روباه همه آنانی را که دوست دارد از دست میدهد و دیگر آشنایی برایش نمیماند. از سوی دیگر بدنش هم ضعیف و ناتوان میشود و بالاخره خودش بالای درخت میرود و مرگ را در آغوش میگیرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.