دوست ابدی من
داستان کتاب دوست ابدی من دربارهٔ دختری است به نام کتی که یک روز مجبور میشود از دوست صمیمیاش، امی فیتزجرالد خداحافظی کند، چون خانوادهٔ امی میخواهند به کالیفرنیا نقل مکان کنند. این اتفاق برای کتی خیلی دردناک و سخت است. او نمیتواند این دوری را تحمل کند، اما بالاخره یک روز تصمیم میگیرد دوست جدیدی برای خود پیدا کند. و این دختر کسی نیست جز: ویتنی. او قرار است جای خالی دوست قدیمیاش را پر کند.
ولی قرار است این دوستی اتفاقات جدیدی برای کتی رقم بزند و خیلی سادهٔ ساده هم نباشد! ویتنی که دنیایش عجیبوغریب است، عروسکهایی دارد که معمولی نیستند. این عروسکها به وقت خودشان حسابی کتی را میترسانند. عروسکهای کیتی رازهایی با خودشان دارند و میخواهند آنها را به کتی بگویند. باید ببینیم ماجرای کیتی با این عروسکها به کجا میرسد.
دروازه مردگان ۳ (چاه تاریکی)
مه چیز از یک سری نامه شروع میشود که پدر انها را گیر آورده. نامههای فردی به نام رضا قلی که در دورهی ناصری در تهران زندگی میکرد.
دروازه مردگان ۲ (شب خندق)
همه چیز از یک سری نامه شروع میشود که پدر انها را گیر آورده. نامههای فردی به نام رضا قلی که در دورهی ناصری در تهران زندگی میکرد.
قصه گوی جنگل سیاه
فصل رعبآور در بیشهی شاخ وزن فرا رسیده است و هیچ بچه روباهی امنیت ندارد. هنگامی که میا و یولی از خواهرها و برادرهایشان جدا میشوند، دنیایی پر از هیولا را کشف میکنند. آنها برای یافتن لانهای که آن را خانهی خود بنامند، باید از میان دشتها و جنگلهای پرمخاطره بگذرند و با مخلوقات وصفناپذیری که در تاریکی زندگی میکنند مواجه شوند؛ چیزهایی آنقدر ترسناک که قابل ذکر نیستند. این داستان، با الهام از داستانهای برام استوکر، اچ.پی. لاوکرفت و ادگار آلن پو، توصیفی است از بقا و ماجرای یک دوستی.
قصه های سرزمین اشباح ۹ – قاتلان سحر
درن شان باید به خاطر مردمش در مرز ای خونبار شرکت کند.
قصه های سرزمین اشباح ۱۰ – دریاچهی ارواح
دارن به عنوان شاهزاده ی ارواح به دنیایی ناشناخته قدم بگذارد.
قصه های سرزمین اشباح ۷ – شکارچیان غروب
دارن باید کوهستان اشباح را برای انجام یک ماموریت ترک کند.
قصه های سرزمین اشباح ۸ – همدستان شب
دارن به شاهزادگی قبیله ی اشباح برگزیده شده است.
قصه های سرزمین اشباح ۳ – دخمهی خونین
دارن و آقای کرپسلی وارد شهری شده اند و همزمان با ورود آن ها، هر شب یک جسد توی شهر پیدا می شود.
قصه های سرزمین اشباح ۶ – شاهزاده اشباح
دارن در آزمون چهارمش شکست می خورد و نگران مجازاتی ست که برایش در نظر گرفته اند.
قصه های سرزمین اشباح ۵ – آزمونهای مرگ
دارن شان باید پنج آزمون مرگبار را به انجام برساند.
قصه های سرزمین اشباح ۱۱ – ارباب سایهها
دارن با استیو روبرو می شود.
قصه های سرزمین اشباح ۱ – سیرک عجایب
دارن شان عاشق عنکبوت هاست. زندگی او و دوستش یک زندگی واقعا معمولی ست تا وقتی که با بهترین دوستش به تماشای سیرک عجایب می رود.
قصه های سرزمین اشباح ۲ – دستیار یک شبح
دارن دستیار آقای کرپسلی شده است و با سیرک همسفر شده است.
قصه های سرزمین اشباح ۴ – کوهستان شبح
دارن و آقای کرپسلی باید به کوهستان اشباح (مقر تمامی اشباح) بروند.
نغمهای برای الا گری
منم که جا گذاشته شدهام. منم که داستان را تعریف میکنم. هردوشان را میشناختم. میدانستم چگونه زندگی کردند و چگونه مُردند. مدت زیادی از این داستان نمیگذرد. من جوانم، مثل آنها. مثل آنها؟ چطور چنینچیزی ممکن است؟ ممکن است هردو هم جوان و هم مُرده باشند؟ وقت ندارم به این چیزها فکر کنم. باید از شرّ این داستان خلاص شوم و بروم به زندگیام برسم. همینالان که سیاهی تا عمق شمال یخزده گسترده شده و ستارههای شوم بر زمین میتابند، باید تند و تند، موبهمو تعریفش کنم تا از سرم بیرونش کنم...